۴۰چراغ جونم
بیشتر از همه از چیزی که خوشم اومدش رفتار نویسنده ها با خواننده ها بود.نمیدونم اوضاع و روابط بین خودشون چطوریه؟با هم خوبن؟با هم دشمنن؟ جونشون برای هم در میره؟سایه همدیگرو با تیر میزنن؟نمیدونم و نمی خوامم بدونم چون به من ربط نداره که بدونم.اما طرز برخوردشون با خواننده ها خیلی خوب بود. خودشون رو بیخود نمیگرفتن . با حوصله با همه برخورد میکردن که فکر میکنم این بهترین حسنشون هست.باهاشون میشد به راحتی حرف زد، میشد باهاشون شوخی کرد. رفتارهای صمیمانه داشتن.فکر کنم این خودش بزرگترین حسنشون باشه و هست.
الانم که یه چیز دیگه دیدم که کلی ذوق مرگ شدم. به نقل از آقای بکتاش : ” دیشب در آخرین روز برگزاری جشنواره مطبوعات تموم خستگی از تنمون در رفت… آخرین لحظههای صفحهبندی…خبر رسید كه غرفه چلچراغ به عنوان غرفه برتر چهاردهمین نمایشگاه مطبوعات وخبرگزاریها انتخاب شد…و از همه مهمتر اینكه این انتخاب از طرف بازدید كنندگان جشنواره صورت گرفته…چیزی كه ارزش انتخاب رو صد چندان میكنه…در شرایطی كه از طرف بعضی دوستان مسوول هنوز هم چلچراغ بچه زن باباست…واقعن جای ذوق مرگی داره…حتی یادمون رفت امروز كه 23 آبان باشه…هنوز حقوق ماه مهر رو نگرفتیم! “
دیگه همه چیز تکمیل شد و واقعا” شایستشون هست.
یک پاسخ به “۴۰چراغ جونم”
نوامبر 15th, 2007 at 11:33 ب.ظ
پنجشنبه 24 آبان1386 ساعت: 23:33
سلام عزیزم…….. واقعا واسه پای طفلکیت ناراحت شدم…… دردم داره؟ حالا چطوری می ری دانشگاه….. حتما خیلی سخته. ولی تو دیگه باید عادت کرده باشی….. اصلا فکر کنم اگه پات تو گچ نباشه نتونی راه بری امیدوارم زود زود خوب بشی….. بوووووسسسسسسسسس