ایول خودکار!
صنعتی امروز انقدر زیاد بود و وقت کم، منی که همیشه سر جلسه عادت دارم یه تانکر آب بخورم (البته مواقع عادیم با سر جلسه زیاد فرقی ندارم) امروز همچین سر بزیر شده بودم و از همون اول عین بنز داشتم حل میکردم و مینوشتم که حد نداره. گاهی جاها رو هم اصلا نمی دونستم دارم چی مینویسم و فقط خودکارم رو میدیدم که یه چیزی داره مینویسه. بعدا که چک میکردم میدیدم ایول خودکار، همه رو درست نوشته.
اما دیروزیه انقدر کم بود و زمانش زیاد که نیم ساعته همه رو جواب دادم و یک ساعت و نیم باقی مونده رو نشسته بودم سر جلسه و مثلا نوشته هام رو چک میکردم و بقیه هم یه فیضی میبردن. آخر سر هم که مراقبه برگم رو به زور اخذ کرد.
حالا فقط اندیشه مونده که اونم ۱۷ تیر حله. اما خدایی خیلی زور داره! ۲تا درس سخت رو -که صنعتی۲ از همون کنسلی ها بود- انداختن پشت همدیگه اونوقت برای اندیشه مسخره -که بازم کنسلی بود- ۸روز وقت دارم.
نمره تربیت بدنی اعلام شده. بهم ۱۳ داده. واقعا خنده داره یه درسی که معاف شدی و باید یه کتابی رو امتحان میدادی که هیچی ازش نمیدونی و نمیفهمی، هیچ کلاسی هم براش نذاشتن، اونوقت بهت ۱۳ بدن!!! ۷صدم توی معدل کلم تاثیر گذاشت و پایین اومد.
پس پریشب خونه پانیا اینا بودم و تو بقل من بود. تازه بیدار شده بود و داشت کش و قوس می اومد طبق معمول. مامانم داشت دست و پاهاش رو میمالید و هی از تو بقل من سر می خورد پایین. به مامانم میگم انقدر نکشش پایین، حالا که یه ذره بیداره و تو بقل منه، ولمون کن و بذار باهم خوش باشیم دوتایی. تا مامانم دستشو کشید کنار، چپ چپ منو نگاه کرد و شروع کرد به گریه. به مامانم گفتم بیا! الان منو میاد میخوره این یه ذره بچه، بیا بمالش که الان منو میکشه با این چپ چپ نگاه کردنش. تا مامانم اومد ساکت شد.
+ نوشته شده در ;سه شنبه نهم تیر 1388ساعت;11:22 بعد از ظهر; توسط;papary; |;
جولای 1st, 2009 at 9:29 ق.ظ
چهارشنبه 10 تیر1388 ساعت: 9:29
خوشحالم که بعد از این همه نگرانی و پریشانی که در پشت سر گذاشتید امتحانات را مثل همیشه با موفقیت پشت سر گذاشتید…
امیدوارم مدارج معنوی شما هم پیش از پیش متعالی شود… {Amen}
فکر کنم اون چپچپ نگاه کردن پانیا خانوم منظورشون این بوده که من دعا کردم که امتحانت را خوب دادی خاله جون….
_______________
پريا پاسخ ميدهد :
ممنون…مدارج معنوی رو متوجه نشدم…میشه توضیح بدین لطفا؟
والا اونطوری که اون چپ چپ نگاه میکنه، هر ثانیه احتمال اینو میدم که یه لقمه چپم کنه فینگیلی
جولای 1st, 2009 at 11:28 ب.ظ
چهارشنبه 10 تیر1388 ساعت: 23:28
سلام
من ازین خودکارا می خوااااااااااام!
یک ساعت و نیم اضافه موندین سر جلسه؟؟؟؟؟؟؟؟؟
——–
آخجون دعوا! خواهر آدرس استاد رو بده برم حقتونو بگیرم!!!!!
اِ! نه نمیشه! استاد تربیت بدنی خانومه فکر کنم! حیف شدااااا
——-
به به خونه ی پانیا اینا!
فکر کن! این بچه هه که این پایینه چپ چپ نگاه کنه
به قول بعضی ها(منظورم مادرها و خاله ها نیستا!) عمه فداش بشه!
_______________
پريا پاسخ ميدهد :
ای برادر! اگر از این خودکار ها می خوایی باید عین من سالها بشینی تو اتاقت و درس بخونی. انقدر بمونی تو اتاقت که استخونات از بس بهشون ویتامین دی نرسیده سست شده باشن
میبی تورو خدا چه نمره ای بهم داده؟
مگه بچه باید کجا باشه اگه پایین نباشه؟ نمی تونم رو سرم بذارمش که!!!
جولای 2nd, 2009 at 1:46 ب.ظ
پنجشنبه 11 تیر1388 ساعت: 13:46
منظورم این بچه هه که عکسش این پایینه بود
_______________
پريا پاسخ ميدهد :
برادر منظورت عکس پانیاست؟ اگه آره پس چرا اسمشو نمیگی!!؟
جولای 2nd, 2009 at 11:27 ب.ظ
پنجشنبه 11 تیر1388 ساعت: 23:27
نمی دونم!
قسمت خونه ی پانیا اینا رو جدا نوشتم گفتم اسمشو دوباره تکرار نکنم(بهونه گیر نیوردم)
_______________
پريا پاسخ ميدهد :
چه میکنه این کودک درون
جولای 3rd, 2009 at 9:17 ق.ظ
جمعه 12 تیر1388 ساعت: 9:17
ببین خواهر امتحانای بنده 16تیر تموم میشه اینا دیدن خدا رو خوش نمیاد من تنها باشم مال شمام کش اوردن دیگه ناراحتی نداره که
_______________
پريا پاسخ ميدهد :
بازم به پای من نمیرسی که! من 17 تموم میشه امتحانم
بخدا اگر یه درس درست بود این همه لجم نمیگرفت
جولای 3rd, 2009 at 9:18 ق.ظ
جمعه 12 تیر1388 ساعت: 9:18
7 صدم؟
میخوای استاد رو تو گونی تحویلت بدم؟؟
_______________
پريا پاسخ ميدهد :
قبول اما به شرطی که گونیه قبلا درست برادر مبین بوده باشه. میدونی که چیو میگم؟[آیکون از خنده مردم خدا]
جولای 3rd, 2009 at 9:08 ب.ظ
جمعه 12 تیر1388 ساعت: 21:8
جولای 3rd, 2009 at 9:34 ب.ظ
جمعه 12 تیر1388 ساعت: 21:34
میدونم(ایکون مسی نیز مرد از خنده)
_______________
پريا پاسخ ميدهد :
پس بزن بریم که دارمت!