خاطرات یک دانشجوی ترم آخری (۲۴) + در راه صعود تا گواهینامه (۱۱)

۹ و نیم صبح دانشگاه بودم. از دیشب با خودم شرط کرده بودم که با توپ پر برم. یه مدتی پشت در گروه علاف شدم که مسئول گروه رو پیداش کنم. بالاخره خبر آمد که شاید در ساختمان فنی باشه.

بعد از اینکه خانم رو پیداش کردم و از سر هره کره کردنشون بلندش کردم، با یه نامه که خودشم میدونست سایت به من کارنامه نمیده منو ۴ طبقه فرستاده بالا که مبادا خودش این راه رو نره. بالاخره بعد از ۲ بار رفتن و اومدن و تلفن زدن، کارنامم رو گرفتم آوردم دادم بهش که برگ تسویه بده. خیلی شیک برگشته میگه “الان که تو امتحانا هست و حسش نیست. حالا برو ۸ شهریور به بعد بیا اگه سرم خلوت بود اونموقع کارتو راه میندازم!” اینو که گفت من قاطی کردم و گفتم مگه منو اسکل گیر آوردین اینجا؟ یا سایت خرابه، سایت درست میشه نمره ها رو ثبت نمیکنین. نمره ها ثبت میشه میام دانشگاه، میپیچونین. خانم من ۱۵ شهریور ثبت نام آزاد دارم. هر روز که بیکار نیستم پاشم بیام اینجا ببینم شما کی حسش رو دارین!… اینو که گفتم همچین با یه دلخوری که انگار داره منت میذاره سر من پاشده پروندم رو آورده و برگ تسویه بهم داده که برم امضا حمع کنم.

قبلشم ۴تا فرم یه جور بهم داد که تو همشون باید اسم و فامیل، آدرس، تلفن، مشخصات تحصیلی خودم رو مینوشتم و به یه سری سوالات چرت و پرت در مورد مدارکی که دارم و ندارم و خواهم داشت جواب میدادم خدارو شکر باید تیک میزدم اینار، وگرنه که تا الان نشسته بودم مینوشتم. کم مونده بود خلافی ماشین هم بخوان دیگه. انقزه اسم و مشخصات خودم رو نوشتم که از خودم دیگه بدم میاد.

حالا تو این هیری ویری دوستم زنگ زده میگه “رفتم آموزشگاه که مدارکمون رو افسر امضا کنه، مال تورو میگه خودش باید بیاد. اگه میتونی تا ۱ بیا، اگر نه که می افته هفته دیگه و کلا همه کارات یه هفته عقب میافته.

دیگه کم مونده بود برم از آبدارچی دانشگاه هم امضا بگیرم. آخه من نمیدونم رشته حسابداری، واحد آزمایشگاهیش کجا بود؟… رفتم پژوهش امضا بگیرم، مدیر پژوهش میگه “پس چرا قسمت آزمایشگاه رو امضا نکردی؟” میگم رشتم حسابداریه واحد آزمایشگاهی ندارم. میگه “مگه میشه؟ لابد دارین شما نگذروندی!” میگم آره خب! گروه خونی اعداد رو باید بگیریم، آزمایششون کنیم که یه موقع انگلی چیزی نداشته باشن که زیان ده بشیم. آقای محترم گیرم که این واحد رو هم داشتیم و من نگذروندم، چطوری الان بهم برگه تسویه دادن و فارغ التحصیل هستم؟…برگم رو امضا کرد رفتم شهریه. شهریه هم مدارکم رو گرفت که بررسی کنه ببینه بدهی دارم یا نه؟ البته ۷۸ هزار و خورده ای ازشونم می خوام. پنجم باید برم که چون پنج شنبه هست و اصولا تجربه ثابت کرده که پنج شنبه ها کسی تو دانشگاه نیست، شنبه میرم.

بدو بدو ساعت ۲ رسیدم آموزشگاه که ببینم چه خاکی تو سرم بریزم؟ خدارو شکر افسره دم در داشت میرفت که مدارکم رو دادم بهش و با کلی غر و پر که “وقتی خودت میتونی بیایی چرا میدی به کس دیگه مدارکتو بیاره؟ بعدشم این موقع، موقع اومدن نیست!” امضا کرده. ۲ شنبه باید برای معاینه فنی! برم.

 

+ نوشته شده در ;سه شنبه سوم شهریور 1388ساعت;3:19 بعد از ظهر; توسط;papary; |;

این پست در سه‌شنبه, 25 آگوست 2009 ساعت 3:19 ب.ظ ارسال شده است و مربوط به موضوع خاطرات یک دانشجوی ترم آخری, در راه صعود تا گواهینامه!, روز نوشت هام, روز نوشت های دانشگاهیم, نوشته هاي قديم پپري در بلاگفا. می باشد . شما می توانید با RSS 2.0 نظرات این پست را دنبال کنید.
Both comments and pings are currently closed.

 

14 پاسخ به “خاطرات یک دانشجوی ترم آخری (۲۴) + در راه صعود تا گواهینامه (۱۱)”

  1. پرهام گفته :

    سه شنبه 3 شهریور1388 ساعت: 17:3

    اصلنم نمیگم اول
    _______________
    پريا پاسخ ميدهد :
    حالا که اول شدی دیگه شکر خدارو بکن

  2. پرهام گفته :

    سه شنبه 3 شهریور1388 ساعت: 17:13

    نچ نچ نچ
    واحد های آزمایشگاهی رو پیچوندید؟
    معاینه فنی، خوبه ولی نیاز به تعمیر هم دارید؟
    _______________
    پريا پاسخ ميدهد :
    بابا ما اصلا آزمایشگاه نداریم….رشتم حسابداریه ها!
    والا اینطور که اینا تو اون برگه نوشتن بجای معاینه چشم باید برم معاینه فنی

  3. پرهام گفته :

    سه شنبه 3 شهریور1388 ساعت: 22:1

    آزمایشگاه ندارید، منم واسه همین شکلک نیشخند گذاشتم دیگه!
    _______________
    پريا پاسخ ميدهد :
    آدم اگه یه ذره آی کیو هم داشته باشه چیز بدی نیست…نه؟

  4. مبین.م گفته :

    چهارشنبه 4 شهریور1388 ساعت: 16:20

    ما در راستای همون معروف دیگه واسه پست های دانشگاهیت هیچ کامنتی نمی دیم خواهر جان….این خط__ این هم نشون*
    _______________
    پريا پاسخ ميدهد :
    چرا؟ اینجا که دیگه حرفی از نمره نزدم

  5. Meci گفته :

    چهارشنبه 4 شهریور1388 ساعت: 17:58

    خواهر تو وقتی کامل تایپ میکنی یه بار دیگه متنتو نمیخونی؟؟
    پارگراف 4ام خط آخر یه کلمه عجوج مجوج هست
    _______________
    پريا پاسخ ميدهد :
    خواهر جان من این سوتیا رو میذارم که شماها موقع خوندن یه سرگرمی داشته باشین و حوصلتون سر نره

  6. Meci گفته :

    چهارشنبه 4 شهریور1388 ساعت: 17:59

    میگفتی مام باهات بیایم که توپمون پرتر به نظر بیاد
    _______________
    پريا پاسخ ميدهد :
    خواهر خودم رفتم این همه کارم راه افتد. شماها رو نگه میدارم برای ذخیره

  7. Meci گفته :

    چهارشنبه 4 شهریور1388 ساعت: 18:1

    ایش
    چه خانوم بی مسئولیتی
    _______________
    پريا پاسخ ميدهد :
    پیف پیف یادت رفت

  8. پرهام گفته :

    پنجشنبه 5 شهریور1388 ساعت: 3:22

    حوصلم سر رفته! نظر میدم.
    از مرض فقر اکسید نظریوم چیزی شنیدید؟ من الآن مبتلا شدم!
    _______________
    پريا پاسخ ميدهد :

    مرض چی؟

  9. Meci گفته :

    پنجشنبه 5 شهریور1388 ساعت: 8:50

    برادر پرهام مرض چی؟؟؟

  10. سیب من گفته :

    پنجشنبه 5 شهریور1388 ساعت: 16:33

    مرسی ی ی ی ی .سیوت کردم

    می گم اگه کسی بخواد گواهینامه بگیره می تونه تمام مراحلش رو استپ بای استپ از این جا دنبال کنه و ایشالله به سرمنزل مقصود هم خواهد رسید
    _______________
    پريا پاسخ ميدهد :
    دقیقا!

  11. سیب من گفته :

    پنجشنبه 5 شهریور1388 ساعت: 16:36

    با این لنگ _ احتمالا_ دراز خجالت نمی کشی همه ی درسهات بیست می شه؟! حالا من که حسودی نمی کنم همین جوری می گم
    اصلا شاید یکی هیچی بیست نداشت باید به رخش بکشی!؟ نمی گی مردم عقده ای می شن؟
    _______________
    پريا پاسخ ميدهد :
    حالا کارنامه کلم رو گرفتم میذارم اینجا، بیا ببین حالشو ببر

  12. پری گفته :

    جمعه 6 شهریور1388 ساعت: 6:10

    وبلاگتو دوست دارم به من سر بزن پری بانو خوشحال می شم

  13. پرهام گفته :

    یکشنبه 8 شهریور1388 ساعت: 2:38

    فقر اکسید نظریوم دیگه.
    ظاهراً فقط من این مرض رو دارم و من کشفش کردم.
    به دلیل آپ نشدن وبلاگ در یک روز خاص من دچار این مرض میشم. چون نمی تونم نظر بدم
    _______________
    پريا پاسخ ميدهد :

    جدی میگی؟ به حق چیزای نشنیده (اشاره به تشک برقی)
    خب تو هر موقع حس کردی این مشکل رو داری پیدا میکنی زوذی به من زنگ بزن تا بیام الکی 2 خط بنویسم و تو هم نظر بدی….الهی بمیرم که پسر مردم اینطوری میشه

  14. پرهام گفته :

    یکشنبه 8 شهریور1388 ساعت: 2:50


    چشم.
    23272
    _______________
    پريا پاسخ ميدهد :

    این شمارهه چیه؟