ترک عادت
ظهر بود که یهو به مامان گفتم میایی بریم این مغازه هایی که تو شریعتی هستن من مانتو هاشون رو ببینم؟ شاید یه چیزی خریدم. و اونم قبول کرد. هوا که یه ذره خنکتر شد رفتیم. برخورد مغازه دارا خیلی باحال بود.
مغازه اول پسر فروشنده اصرار داشت یه مانتویی که اندازه من نبود رو به زور بگه بهم می خوره. وقتیم می خواستم بیام بیرون گفت “هیچ جا مثه جنس مارو پیدا نمیکنی!” تو دلم گفتم آره! تو که راست میگی. حتما میام میخرمش!
مغازه بعدی 3 مدل داشت که خوشم اومد و سایز منم بود. اولی همه چیزش میزون و اندازه بود جز حلقه های آستین که انگار برای یه بچه کوچیک برش زدن. مدلش واقعا خوشگل بود و بهمم می اومد. مانتو دوم خیلی میچسبید و از اونایی بود که من نمی پوشم. حالا اون اصطلاحی رو که بکار میبرم نمیگم دیگه! مانتو سوم هم عین خمره برعکس بود. بالاش گشاد، پایینش تنگ. به فروشنده میگم این اولیه آستینش مشکل داره، یکی دیگه میشه بدین امتحان کنم، شاید درست باشه؟ میگه “خانوم سایز شما خیلی بزرگه، ما دیگه نداریم چیزی که به شما بخوره!” حالا انگار من ادعا کرده بودم که باربیم. اصلا حرف من چیز دیگه ای بود!
مغازه بعدی هم که به پسره میگم مانتو برای خودم می خوام! برداشته یه مانتو به من نشون میده که دستمم توش جا نمیشه! دوباره که میگم برای خودم مانتو می خوام، تازه منو نگاه میکنه و میگه “نداریم سایز شما!” خدارو شکر اخلاقم خوب بود تقریبا، وگرنه یه چیزی بهش میگفتم که این همه منو کشونده دنبال خودش، آخر سرم میگه نداریم. خب از اول بگو نداریم دیگه.
مغازه بعدی وقتی پرسیدم سایز من دارین؟ با دست اشاره کرد به ته مغازه. رفتم ته مغازه هی نگاه میکنم، دنبال یه مانتو میگیردم که به من بخوره. پیدا نمیکنم. دقیقا عین روز اول رابینسون کروزوئه تو جزیره، مبهوت شده بودم که پس کو این مانتو؟ به آقاهه میگم پس کجاس؟ دوباره با دست اشاره میکنه به همون جایی که من وایسادم. زورش می اومد نیم مثقال! زبون رو حرکت بده. سرمو انداختم اومدم بیرون. دم در میگه “پسند نکردین؟” از لجم حتی خداحافظی هم نکردم و اومدم بیرون.
مغازه بعدی، تا به فروشنده گفتم مانتو سایز من دارین؟ همچین با روی خوشی گفت “بله ه ه که داریم!” نزدیک بود از خوشی بی افتم. رفتم ته مغازه میبینم اون مدلایی که زمان جنگ جهانی اول مد بود گذاشته اونجا میگه ایناست. مانتو مدرسه من بخدا از اونا خوش مدلتر بود.
مغازه بعدی که انگار دارم بهش فحش میدم وقتی پرسیدم سایز من مانتو دارین یا نه؟
مغازه بعد، تا ازش پرسیدم سایز من مانتو دارین، گفت “نه خانوم. سایزای ما به شما نمی خوره!” بخدا انقدر خوشم اومد. نه الکی منو کشونده تو، نه الکی وقت خودش رو صرف من کرده. خیلی ازش خوشم اومد.
تو مغازه بعدی که اومدم برم آقاهه جلوم رو گرفت میگه “تعطیله!” پرسیدم اصلا سایز من دارین یا نه؟ که بخوام فردا بیام ببینم؟ گفت “بله داریم، بفرمایید ببینید.” اومدم برم داخل میگه “گفتم که تعطیله.” بخدا مونده بودم این چرا داره اینطوری میکنه؟ میگه “داریم”، بعد که میام برم تو، میگه “تعطیله”! بیخیال شدم و رفتیم مغازه بعدی.
معازه آخری رو که وارد شدم، یه ذره که داخل رفتم حس کردم دارن میبندن. پرسیدم دارین تعطیل میکنین؟ خانومه با یه روی خوشی گفت “آره! اما بفرمایید تو!” خودم شرمنده شدم واقعا. بهش گفتم هر چی شما خوشرو هستین و خوش برخورد، یکی از معازه های اونطرف نه. میگه سایزتون داریم بفرمایید داخل، تو که میام برم میگه تعطیله… تو این مغازه هم دو تا مانتو دیدم که مدلش رو دوست داشتم اما رنگی نبود که من تنم کنم.
آخر سر با دست پر از خالی اومدیم خونه. از خیر اینکه مانتو بخرم گدشتم. راست گفتن که “ترک عادت موجب مرض است!”
14 پاسخ به “ترک عادت”
ژوئن 22nd, 2010 at 9:22 ق.ظ
سه شنبه 1 تیر1389 ساعت: 9:22
خوب تقصیر خودته!
بیکاریها. از همون اول پارچه میگرفتی . . .
یعنی ممکن است مقام معظم اولی را بدست آورده باشیم؟
_______________
پريا پاسخ ميدهد :
خط آخر رو شما توجه نکردین بهش؟
ژوئن 22nd, 2010 at 9:26 ق.ظ
سه شنبه 1 تیر1389 ساعت: 9:26
ئه نخریدی آخر؟!
منم همیشه این مشکلو دارم!
چون سایز تنگ و کوچیک نمی پوشم، سایز اندازه م پیدا نمیشه!
انقـــــــد لجم میگیره از این طراحای مانتو
خب بمیــــــــری یکم اون الگو رو جادارتر ببُر
_______________
پريا پاسخ ميدهد :
نچ چ! نخریدم
وااا تو چرا؟ تو که لاغری!!!
همینو بگو والا! میمیرن انگار ….
ژوئن 22nd, 2010 at 10:24 ق.ظ
سه شنبه 1 تیر1389 ساعت: 10:24
مانتو خریدن هم واقعا پروژه پیچیده ایه
هر چی که بخرم آخرش خودم باید دستی توش ببرم و تنگ و گشادش کنم
یعنی کلا استاندارد توی ایران یه چیزیه شبیه بوگیر دستشوئی! همینجوری تفننی!!!
_______________
پريا پاسخ ميدهد :
بخاطر همین چیزا از همون اول من خودم طرح میدم بدوزه دیگه
ژوئن 22nd, 2010 at 10:25 ق.ظ
سه شنبه 1 تیر1389 ساعت: 10:25
چند روز پیش تلویزیون یه دختر فشن مهوش پریوش نشون میداد که می نالید و میگفت: مانتوهای توی مغازه های هیچکدوم مناسب نیست! همه یا تنگن یا کوتاه!!!!!
یعنی ما عرعر!
_______________
پريا پاسخ ميدهد :
پس از اعلام توافق برای قسمت عرعر کنون، اما راست میگه، همشون یا تنگن یا کوتاه. حالا کوتاهیش بخوره تو سر من!
فک کن اگه از اول می خواستم برم مانتو بخرم، چی میکشیدم
ژوئن 22nd, 2010 at 10:32 ق.ظ
سه شنبه 1 تیر1389 ساعت: 10:32
اااااااا مگه مانتو ابیه خراب شده
_______________
پريا پاسخ ميدهد :
نه سالمه!
اما اعتماد بنفسم رو برای پوشیدنش دارم از دست میدم
ژوئن 22nd, 2010 at 12:10 ب.ظ
سه شنبه 1 تیر1389 ساعت: 12:10
یکی از برنامه هام واسه چند سال آینده کلاس خیاطیه
البته بدون اینکه کسی خبردار بشه
واسه خودم مانتو و لباس تو خونه های خوشگل بدوزم
اینجوری خیلی هم ارزون تر تموم میشه
مسلما باب میلم هم میشه
_______________
پريا پاسخ ميدهد :
من اگه بخوام خودم بدوزم، میتونم خوب درش بیارم. مامانمم که دیپلم خیاطی داره خودش. اما حوصلشو ندارم زیاد.
بیشتر از اینکه طرح بدم یکی دیگه بدوزه کیف میکنم.
واسه همینم همیشه طرحش رو میدم خیاط تا بدوزه.
ژوئن 22nd, 2010 at 1:06 ب.ظ
سه شنبه 1 تیر1389 ساعت: 13:6
میدونی …
من همیشه با همسری میرم خرید …
بعد هی به فروشنده ها میگم سایز من دارین ؟ میگن نه …
… این منم …
… این همسری …
بعدشم من از لجم میگم به تو چه … اصلا میخوام پول بدم سایر نوم ( به فتح ن و واو ) بپوشم …
به خدا بهترین کارو میکنی … کم دردسر …
دقیقا همون چیزیم میشه که میخوای …
ژوئن 22nd, 2010 at 1:27 ب.ظ
سه شنبه 1 تیر1389 ساعت: 13:27
آره بابا واقعا بعضی ها انکاری منت دارن سرت میگذارن وقتی داری ازشون خرید میکنی
_______________
پريا پاسخ ميدهد :
خاطراتی برگرفته از دل دو سوخته دل
ژوئن 22nd, 2010 at 1:55 ب.ظ
سه شنبه 1 تیر1389 ساعت: 13:55
اه و فغان و فسوس و اینا! پیرامون کامنت امیر و پاسخ تو!!!
_______________
پريا پاسخ ميدهد :
خب راستشو گفتم
از اونروز به اینور، یکی دوبار پوشیدمش اما …
ژوئن 22nd, 2010 at 2:23 ب.ظ
سه شنبه 1 تیر1389 ساعت: 14:23
[آیکون خرکیف بودن و ذوقمرگ شدن]
راسسسسس میگی؟!
من لاغرم!؟
_______________
پريا پاسخ ميدهد :
یه موقع هایی یه چیزایی میگم، تو جدی نگیر
ژوئن 22nd, 2010 at 3:42 ب.ظ
سه شنبه 1 تیر1389 ساعت: 15:42
متنفرم از این فروشنده های فضول و بی ادب که همین جور هیکلت رو برانداز میکنن و میگن این برات بزرگه ! اون برات کوچیکه و …..
حق داری دیگه ترک عادت نکنی !
ژوئن 22nd, 2010 at 3:47 ب.ظ
سه شنبه 1 تیر1389 ساعت: 15:47
من یه بار لباس دادم یکی از آشناها برام دوخت ،توبه کردم بس که بد دوخته بودحتی سردوزی هم نکرده بود واسه مانتوم!نمیدونم فکر کرده بود قراره مجانی کار کنه اونجوری دوخته بود
الان که مانتو ها همشون جینگیلی مستون شدن خیلی سخت شده انتخاب کردن یه مانتو
_______________
پريا پاسخ ميدهد :
منم خیاط بد به پستم خیلی خورده، اما از بس ایراد گرفتم نقره داغ شد حسابی
اما واقعا خیاط خوب نعمتیه
کاش فقط جینگیلی مستون باشن. دیوانه کننده هستن
ژوئن 22nd, 2010 at 7:46 ب.ظ
سه شنبه 1 تیر1389 ساعت: 19:46
هرچه آدم قشنگ بوده یکککککککجا به تورت خورده
_______________
پريا پاسخ ميدهد :
ژوئن 23rd, 2010 at 12:11 ب.ظ
چهارشنبه 2 تیر1389 ساعت: 12:11
عجب حکایتی شدا ! یاد مانتو خریدن خودم افتادم !
هنوزم نتونستم یک مانتو مناسب دانشگاه پیدا کنم .
به نظرم منم باید برم بدم خیاط برام بدوزه . مدل ها و رنگا خیلی داغونن خداییش !
_______________
پريا پاسخ ميدهد :
داعونتر از اونی که فکرشو کنی
خب یه دانشگاه پیدا کن که مناسب مانتو باشه