کودک!
جیکاب تاد بی آنکه کم بیاورد از سر شوخ طبعی گفت: یک شوهر هر چقدر هم که خنگ باشد باعث میشود تا زن سر حال بماند.
– من یکی را نه. برای من شوهر یعنی سرخر. هیچ چیزی هم به من نمی دهد، که نداشته باشم.
– بچه چی؟
– آقای تاد، خیال می کنی من چند سال داشته باشم؟
– خیلی داشته باشی، هفده!
– اذیت نکن! بخت من گفته که الیزا را دارم.
– من بدپیله ام میس رز، دست بر نمی دارم.
– متشکرم آقای تاد. با این همه شوهر زن را سرحال نگه نمی دارد، بلکه خواستگار های زیاد او را شاداب می کند.
دختر بخت، نوشته ایزابل آلنده، ترجمه اسداله امرایی، انتشارات کتابسرای تندیس، 4500 تومان، صفحه ۴۵ تا ۴۶
مدتیه بی اینکه به کسی حرفی بزنم همش دارم رو یه قضیه فکر میکنم و اوضاع رو سبک سنگین میکنم باخودم. درسته نصف بیشتر این قضیه هم به کودک! مربوط میشه، اما اگر بخوام دل کودک رو کامل بدست بیارم، به اون هدفی که داریم نمیرسیم. در نتیجه هم من، هم کودک باید از نصف خواسته هامون بطور مساوی بگذریم تا بشه به اون هدفه برسیم. نظر تو چیه خدا؟
پ.ن. سوال نکنید که عمرا بگم چیه. حتی شما دوست عزیز!
این چند روزه همش دارم آلبومهای Yanni رو گوش میدم. کمکم میکنه بتونم به افکارم نظم و جهت بدم. همه کاراش رو میپرستم اما بیشتر از همه Acropolis رو دوست میدارم، مخصوصا Reflections Of Passion.
همیشه تصور اینکه یه روز تو تخت جمشید کنسرت بده تو ذهنم وول میخوره.
فردا ثبت نام آزاده و اگر وقت بشه امتحان شهر، البته “به امید خدا!”
7 پاسخ به “کودک!”
سپتامبر 14th, 2009 at 9:02 ب.ظ
دوشنبه 23 شهریور1388 ساعت: 21:2
خیلی ممنون که میگید نمیگید!
یانی فکر کنم world dance یا یه همچین چیزی، رو خیلی دوست دارم.
نگفتید: «به قول مادرم»
واسه داستان هم بعداً اگه چیزی اومد ذهنم میگم.
_______________
پريا پاسخ ميدهد :
خواهش میکنم
وقتی تابلو که بقول مادرم، دیگه چرا هی بگم؟!
سپتامبر 14th, 2009 at 11:02 ب.ظ
دوشنبه 23 شهریور1388 ساعت: 23:2
فکر کنم چند تا کلمه از جملات شما جا افتاده باشد… یه جورایی معما گونه گفته شد ولی میشد حدس زد…
داش پرهام خیلی آنلاینی من که 24 ساعته پشت سیستم هستم تا حالا نتونستم اول باشم…
خواهر نکنه شما براش پارتی بازی میکنید… {شوخی کردم}
_______________
پريا پاسخ ميدهد :
اما هیچ کلمه ای جا نیافتاده. چی حدس زدین؟
مچتون رو گرفتما 24 ساعته پشت سیستمین و اینجا نمیایین؟
بابا این برادر پرهام رو اگر من بهشم نگم خودش حس میکنه اینجا آپ دشه و میاد. برادر شما هم یه ذره حستون رو قوی کنید دیگه..پرهام هم این روزا یکه تاز شده چون خواهر مسی نیست وگرنه که خواهر مسی مثل همیشه اول میشه[آیکون لج برادر پرهام داره در میاد هاهاهاها]
سپتامبر 15th, 2009 at 12:02 ق.ظ
سه شنبه 24 شهریور1388 ساعت: 0:2
ببخشید… منظورم از حدس زدن یک نظر شخصی بود سو تفاهم نشه…
بله من چون کارم همش با سیستم هست تقریباً همیشه آنلاین هستم…
ما که جسارت میکنیم، همین یک نظر هم برای ما کافی است…
ممنون از لطفتون… انشاءالله زودتر خواهرتون بیایند و از تنهایی بیرون آئید..
_______________
پريا پاسخ ميدهد :
نه ه ه ! اصلا سو تفاهمی پیدا نشده. فقط می خواستم بدونم با اینکه بقول شما یه کلمه هایی رو جا انداختم، بازم تابلو بوده یا نه؟
از نظر من جسارت یعنی اینکه کسی به دیگری توهین کنه و نظرش رو ندیده بگیره و نظر خودش رو تحمیل کنه. بعدشم اگرمی خواستم کسی برام نظری نده میتونستم نظر دونیم رو ببندم یا مثلا "تاییدیش" کنم. پس وقتی باز هست جسارتی هم در کار نیست مگر اینکه همونایی که بالاتر نوشتم باشن. پس خیالتون راخت باشه
خواهر فعلا رفته Safa City
سپتامبر 15th, 2009 at 5:07 ق.ظ
سه شنبه 24 شهریور1388 ساعت: 5:7
خب من 24* 3= 72 ساعته آنم چون سه تا وب دارم و باید به همه ش هم برسم!
ساعت های ورود به این وبم هم تقریباً همیشه یکیه.
خواهر مسی هم اول. خدا که خودش می دونه. پاداش بنده هاش رو میده. (آیکون یه پسر….)
شما که تلویز نگاه نمی کردی. صفا سیتی و …. به به!
_______________
پريا پاسخ ميدهد :
چی شده کارای عام المنفعه میکنی؟ نزدیک رفتنته اینطوری شدی یا چیزی خورده تو سرت؟ ا هوای کلوچه ها رو داری؟
سپتامبر 15th, 2009 at 1:19 ب.ظ
سه شنبه 24 شهریور1388 ساعت: 13:19
داش پرهام معلوم که خيلي آنلاين هستيد چون ساعت 5 صبح هم بيداريد…
از او کارهاي خارقالعاده است که من نميتونم اين وقت صبح بيدار باشم…
سپتامبر 15th, 2009 at 9:23 ب.ظ
سه شنبه 24 شهریور1388 ساعت: 21:23
منم تابستون ساعت 1 ظهر نمی تونم بیدار باشم
خواهر پریا با اجازه داریم اینجا چت می کنیم
_______________
پريا پاسخ ميدهد :
راحت باشین! دم در بده بخدا
سپتامبر 17th, 2009 at 3:05 ق.ظ
پنجشنبه 26 شهریور1388 ساعت: 3:5
لو رقتم؟