امروز…البته چه عرض کنم؟ دیروز

امروز(البته منظورم دیروز پنج شنبه هستش) بر خلاف هفته ی پیش پنج شنبه( که یادش می افتم خیلی لجم میگیره) اتفاقا” خدا رو شکر خیلی روز خوبی هم بودش.

خدارو شکر استادم حذفم نکرده و از این بابت خدارو خیلی شکر میکنم….یه هفته رو با کابوس سر کردم همش.اگر خدای نکرده حذفم میکردش یه درس ۳ واحدی رو که از دست میدادم و برنامه ریزیه ترمیم که به هم میریختش هیچی، اونوقت این ترم دیگه کی معدل بالا بازم میگرفت تا حال همه رو بازم به هم بزنه؟؟؟.

 سر کلاس ادبیاتم که انقدر تیکه انداختم و حرف زدم که خودم دیگه خسته شده بودم و فکم درد گرفته بودش. اما آخرش یه سوالی رو که هیچ کسی بلد نبود رو جواب دادم و نقدا “یه نمره مثبت برای پایان ترم گرفتم. استادم میگفت :با اینکه خیلی حرف میزنی و همه رو میخندونی اما درستم خوبه.( ….نمایی از بچه های کلاس )

خونه هم که اومدم انقدر خسته بودم که فقط غش کردم و لالا کردم و تازه بیدار شدم(ساعت ۳ صبحه)

 

+ نوشته شده در ;جمعه هجدهم آبان 1386ساعت;2:18 قبل از ظهر; توسط;papary; |;

این پست در جمعه, 9 نوامبر 2007 ساعت 2:18 ق.ظ ارسال شده است و مربوط به موضوع روز نوشت هام, روز نوشت های دانشگاهیم, نوشته هاي قديم پپري در بلاگفا. می باشد . شما می توانید با RSS 2.0 نظرات این پست را دنبال کنید.
Both comments and pings are currently closed.

 

Comments are closed.