|
از بس که فکرم مشغوله و خرابه الان به خودم اومدم و میبینم از وقتی که نشستم پای کامپیوتر و مدیا پلیر رو باز کردم سه تا آهنگ توش گذاشتم و دقیقا” سه ساعته از ساعت ۱۰:۴۶ تا الان که ۱۲:۴۶ هست یه سره این سه تا دارن میخونن همش. و منم هیچی نشنیدم اصلا”. از بس که فکرم مشغوله کر شدم.
پاشم برم بخوابم که هر چی بشینم بدتره. چند روز پیشا به یکی از دوستام میگفتم وقتی از چیزی ناراحتی سعی کن دراز بکشی تو جات و به اون موضوع فکر نکنی. حالا خودم دارم از کوزه شکسته آب میخورم.خدا جونم خودت بیا کمکم.خودت میدونی چقدر بهم ریختم.
|
+ نوشته شده در ;دوشنبه بیست و هشتم آبان 1386ساعت;0:49 قبل از ظهر; توسط;papary; |;
این پست
در دوشنبه, 19 نوامبر 2007 ساعت 12:49 ق.ظ ارسال شده است و مربوط به موضوع روز نوشت هام, نوشته هاي قديم پپري در بلاگفا.
می باشد . شما می توانید با RSS 2.0 نظرات این پست را دنبال کنید.
Both comments and pings are currently closed.
|
نوامبر 19th, 2007 at 3:22 ق.ظ
دوشنبه 28 آبان1386 ساعت: 3:22
سلام
مطالب اخیرتونو خوندم. ظاهرا به دلیل شکستگی پا خیلی اعصابتون به هم ریخته. امیدوارم زودتر حالتون خوب بشه. خوشحالم که باعث شدم تو این شرایط یه لبخند کوچیک بزنید.
ببینم شما از اصحاب مطبوعات هستید؟
شاد باشید.
نوکیایی باشید.
نوامبر 19th, 2007 at 11:40 ق.ظ
دوشنبه 28 آبان1386 ساعت: 11:40
سلاممممممممممم………………. جدا مياي اينجا؟ جون شيوا راس گفتي………….؟ واقعا خوشحال مي شم ببينمت………… من وقتي داشتم از تهران ميومدم اينجا به همه كسايي كه دوسشون داشتم گفتم حتما حتما بيان پیشمون… همه مي گفتن اگه امام رضا بطلبه ميايم……….. من مي گفتم….. امام رضا مسئوليتش با خودشه…. من شخصا مي طلبتون كه بياين……….حالا واسه توام اگه امام رضا نطلبيد نگران نباش.. شيوا مي طلبه…….. راستي در مورد اين دوست خرفتت اصلا خودتو ناراحت نكن…. من كه تنهايي رو ترجيح مي دم به اينكه يكي دائم رو مخ ادم راه بره…………. بوريس هنوزم بي خيال نشده… يه مدت گير داد بعد از سربازي ميام خواستگاريت………….. منم بهش گفتم متاسفم من چند روز ديگه با يه اقاي محترم ازدواج مي كنم….. عجب حال كردم……… البته فكر كنم باور نكرده. چون هنوز اس ام اس ميزنه……. راستي باز با يكي دعوا كرده چون 3 ماه اضافه خدمت خورده……. خيلي عصبي بود… عزيزم…… اصلا واسه دوستت غصه نخور…..اولش سخته…….. به قول مامانم با ضمير باطنت يه كم مشورت كن…… كتاب قدرت فكرو اگه نخوندي حتما بخون…..ژوزف مورفي. بوسسسسس باي……
نوامبر 20th, 2007 at 3:44 ق.ظ
سه شنبه 29 آبان1386 ساعت: 3:44
سلام
زیاد جدی نگیرید همینطوری پرسیدم
نوامبر 20th, 2007 at 12:39 ب.ظ
سه شنبه 29 آبان1386 ساعت: 12:39
سلام……… دوست عزيز من بايد بهت بگم اينجور بخت باز شدنا تو مشهد عاديه. خيلي از همكلاسياي من همينطوري بودن. مثلا قبل از عيد نوروز هيچ خبري نبود اما بعد از عيد با يه اقاهه ميومدن دانشگاه .. تو همون 2 هفته همه ي مراحل انجام مي شد. روز اول خواستگاري………. يكي 2 روز بعد جواب مي دادن…… يك هفته هم با هم اشنا مي شدن… يه هفته مي رفتن دنبال مقدمات عقد وبعدشم تموم……… بنابر اين برا مشهديا اينجور چيزا عاديه.. بوريسم يه رگش مشهديه …….. راستي من بهش گفتم هنوز تو مراحل اشنايي هستيمو…… اينجور چيزا… كه خيلي غير عادي نباشه….. چه ميدونم………. راستي اگه موافق باشي واسه شهابمون بيام خواستگاريت. چون امروز غذا درست كرده……….. فقط ماكاروني بلده……. حالا مثله دفعه ي تا مامان اينا بيان مارو خفه مي كنه از ماكاروني خوردن……… اگه حوصله ي غذا درست كردن نداريو ماكارونيم دوست داري بيايم ديگه….. بوسسسسسسسسسس