حس یه کاغذ مچاله
آخرین روزش هم یه حالگیریه اساسی داشتم.امتحانم رو که گند زدم کلا”.امتحانی که به جای ۱۰۰٪ ، ۱۰۰۰۰۰٪ بیست میشدم رو افتضاح دادم.نمیدونم چرا ؟ درسایی رو که تا نیم ساعت قبل از امتحان برای دوستام داشتم توضیح میدادم،درسایی رو که جزوش رو خورده بودم سر جلسه خراب کردم.از ۱۸ نمره برگه ۶ نمره رو حتما” میگیرم و بقیش رو نمیدونم چقدر بهم بده.
امروز،روز واقعا” بدی رو گذروندم.اون از امتحان،اونم از بعدش که از شدت سرگیجه و سردرد تو اتوبوس نفهمیدم چطوری خوردم زمین.الان حس میکنم شدم عین کاغذ مچاله…نه پا دارم،نه دست دارم،نه کمر،نه اعصاب درست و حسابی.وقتی بیش از اندازه از چیزی ناراحتم اصلا” حواسم به خودم نیست و تعادل ندارم بلا سر خودم میارم.
همه اینا هم بخاطر… هست.از عصری که اومدم خونه چنتا از دوستام زنگ زدن و همشون متفق القول یه حرفی رو میزنن. ” نگران نباش،درست میشه،توکلت رو به خدا کن.” آخه یکی نیست بهشون بگه مگه تو میدونی که چی شده؟اصلا” تو میدونی من توکل به خدا نکردم یا کردم؟به خدا توکل کردم و این شد،اگر توکل به خدا نمیکردم چی می خواست بشه؟!
فقط اینو میدونم که افتضاح داغونم.الان حس یه کاغذ مچاله رو دارم.