|
خدا جونم! داری چی کار میکنی با من؟با ما؟…چی برامون رقم زدی که من -ما- الان نمی تونیم درکش کنیم؟…میدونم که مثل همیشه چیز خوبی در انتظارمون داری و همه چیز رو به خوبی پیش میبری…ایراد از من -ما- هستش که یه ذره عجولیم…میدونی چیه خدا جونم؟ اون شبم بهت گفتم و بازم میگم که فکر نمیکنم بهش و همه چیز رو به خودت واگذار میکنم. خلاصه خلاص. تا مثل همیشه، اونطوری که میدونی بصلاحم -بصلاحمون- هست همه چیز رو رهبری کنی و پیش ببری. |
+ نوشته شده در ;یکشنبه پنجم خرداد 1387ساعت;1:21 قبل از ظهر; توسط;papary; |;
این پست
در یکشنبه, 25 می 2008 ساعت 1:21 ق.ظ ارسال شده است و مربوط به موضوع روز نوشت هام, نوشته هاي قديم پپري در بلاگفا.
می باشد . شما می توانید با RSS 2.0 نظرات این پست را دنبال کنید.
Both comments and pings are currently closed.
|
می 25th, 2008 at 9:33 ق.ظ
یکشنبه 5 خرداد1387 ساعت: 9:33
آره … اون بهتر از ما ها می دونه…. به خودش بسپار که بهترین ها رو برات می خواد
می 25th, 2008 at 1:09 ب.ظ
یکشنبه 5 خرداد1387 ساعت: 13:9
نمیخواستم کامنت بزارم چون……….
اما به خدا بسپار همه چیزو…………..
می 25th, 2008 at 6:47 ب.ظ
یکشنبه 5 خرداد1387 ساعت: 18:47
میبینیم که تو-شما خیلی باهم دوباره دوست شدین…….. خوش باشین…….. جیک جیک……..