کافه آنتراکت

چند وقتی بود قرار بود با یکی از دوستام بریم کافه آنتراکت…از تابستون چند بار قرار گذاشتیم که بریم اما چون همش درس داشتم نشد…قرار شد یکی از همین روزا که کارم کمتره پاشیم برمی با هم و حالشو ببریم

شنبه شب داشتم روزنامه اعتماد می خوندم که یه یادداشتی از علی مصفا با این مضمون داشت:

علي مصفا؛ تقريباً هيچ چيز باقي نمانده است
-چه وقت متوجه آتش سوزي سينما شديد؟

ساعت چهار صبح از سينما تماس گرفتند و خبر دادند. آتش نشاني هم خبر شد اما آنقدر آتش سوزي زياد بود که تا مهار کردنش همه چيز سوخت.

-چقدر از سينما کاملاً از دست رفته است؟

راستش تقريباً چيزي باقي نمانده است. همه چيز يا کاملاً سوخته يا آب شده است. طبقه اول که کاملاً سوخته.

-کافه «آنتراکت» چه وضعي پيدا کرده است؟

کافه آتش نگرفته اما به دليل آتش سوزي ساختمان کافه هم کاملاً ذوب شده است.

– علت آتش سوزي چه بوده؟

هنوز علت آتش سوزي مشخص نشده. فردا کارشناسان براي پيدا کردن علت به سينما مي آيند اما هنوز هيچ چيز مشخص نيست.

جدا شوکه شده بودم……تمام خیال پردازیام رفت به آتیش…دیگه اون سینمایی که همه ازش تعریف میکردن رفت تو آتیش…فقط میتونم بگم حیف از اون همه خاطره ای که سوخت و جزغاله شد و رفت

+ نوشته شده در ;چهارشنبه بیست و نهم آبان 1387ساعت;6:19 بعد از ظهر; توسط;papary; |;

این پست در چهارشنبه, 19 نوامبر 2008 ساعت 6:19 ب.ظ ارسال شده است و مربوط به موضوع روز نوشت هام, نوشته هاي قديم پپري در بلاگفا. می باشد . شما می توانید با RSS 2.0 نظرات این پست را دنبال کنید.
Both comments and pings are currently closed.

 

یک پاسخ به “کافه آنتراکت”

  1. عسل گفته :

    پنجشنبه 30 آبان1387 ساعت: 19:53

    آواز عاشقانه ی ما در گلو شکست
    .
    .
    .
    حق با سکوت بود ، صدا در گلو شکست
    !
    !
    !