|
دیشب داشتم میون آهنگهای رو هاردم دنبال یه سری موزیک میگشتم تا برای تو ماشین خواهرم اینا رایت کنم (توجه داشته باشین که D.J فامیلم همیشه)…همینطور که میگشتم دو تا از موزیکایی که کلی خاطره رو برام زنده میکنن، اومدن و خودشون رو نشون دادن…قبلا هم گفتم که -متاسفانه یا خوشبختانه- مغزم همه نوع خاطره ای رو تو خودش حک میکنه. حتی اگر به دور افتاده ترین نقطه مغزم، پشت خروارها اطلاعاتی که زیر خاکستر موندن و دارن خاک میخورن بفرستمشون، بازم با یه تلنگور کوچیک میان جلو و خودشون رو نشون میدن.
یکی از همون موزیکا رو محمد پسر حبیب خونده. “از همون لحظه که گفتی میرم اما بر میگردم، میدونستم که یه عمری باید دنبالت بگردم…”
یکی دیگش رو John Mayer خونده…خاطره ای که مال حدود ۷ سال پیشه برام زنده کرد “…In a while,maybe you remember,where we met, on the beach”
|
+ نوشته شده در ;جمعه سیزدهم دی 1387ساعت;3:0 قبل از ظهر; توسط;papary; |;
این پست
در جمعه, 2 ژانویه 2009 ساعت 3:00 ق.ظ ارسال شده است و مربوط به موضوع روز نوشت هام, نوشته هاي قديم پپري در بلاگفا.
می باشد . شما می توانید با RSS 2.0 نظرات این پست را دنبال کنید.
Both comments and pings are currently closed.
|
ژانویه 2nd, 2009 at 3:54 ق.ظ
جمعه 13 دی1387 ساعت: 3:54
سلام..خاطرات شاید کمرنگ بشن ولی بیرنگ نمیشن..یه باد بیاد از زیر خاکستر میان بیرون
ژانویه 2nd, 2009 at 10:02 ق.ظ
جمعه 13 دی1387 ساعت: 10:2
اصلا یادم نبود عید اجنبی ها رو.! خاطره گفتی و داغ دل تازه کردی.چی میشد این خاطرات اصلا واسه آدم نمیموند.