|
این پست رو حدود ۳ ساعت بعد از نوشتن پست قبل اضافه میکنم.
از اونجایی که این موضوع رفتن من خاطر دوستان رو کمی تا قسمتی ابری، مسترس و مضطرب کرده، تصمیم گرفته ایم تا اطلاع ثانوی با تمام توان خویش حضرت عزرائیل را با تبهر کامل، بدون قطره ای خین و خین ریزی دور زده تا موجب تشویش خاطر دوستان نشویم
اما به خدا جدی گفتم که قلبم درد میکنه
|
+ نوشته شده در ;جمعه بیستم دی 1387ساعت;11:4 بعد از ظهر; توسط;papary; |;
این پست
در جمعه, 9 ژانویه 2009 ساعت 11:04 ب.ظ ارسال شده است و مربوط به موضوع روز نوشت هام, نوشته هاي قديم پپري در بلاگفا.
می باشد . شما می توانید با RSS 2.0 نظرات این پست را دنبال کنید.
Both comments and pings are currently closed.
|
ژانویه 9th, 2009 at 11:18 ب.ظ
جمعه 20 دی1387 ساعت: 23:18
واقعا حضرت عزرائیل دیگه بروند کشکشان را بسابند تا هر وقت پریا خاتون احضارشون کنند.
خدا را شکر میکنیییییم.
خدمت برادر مبین عارضم که بله بنده واقعا این روزا از بیکاری کم مونده دچار عارضه حادی به نام پوچی بشم. ما حاضریم جای دوستان بریم یه امتحانم بدیم.
ژانویه 10th, 2009 at 12:46 ق.ظ
شنبه 21 دی1387 ساعت: 0:46
شیمی آلیپاس کردی برادر اورمزد.ما را رها کن از این غم آلی! بله پریا خانوم.پرمغز بودنش که پرمغزه.شما رو امیدوار میکنیییم(به سبک مهران مدیری توی باغ مظفر!!).حضرت خوش قدم !! رو هم میپیچونی؟
ژانویه 10th, 2009 at 12:46 ق.ظ
شنبه 21 دی1387 ساعت: 0:46
ببخشید اورمزد جان.شیمی آلی پاس کردی؟!
ژانویه 10th, 2009 at 8:58 ق.ظ
شنبه 21 دی1387 ساعت: 8:58
هنوز چهل پنجاه سال دیگه جا داریم. زیاد غصه نخور
ژانویه 10th, 2009 at 12:30 ب.ظ
شنبه 21 دی1387 ساعت: 12:30
ما هم ایضا از بیکاری داریم میپوسیم.این هم یه تفاهم دیگه.همچین غزلش رو یکم کشدار کن.ضرر نداره