یک کوزت پشت کنکوری!
آدرس هم تو افسریه و اینا نبود. تو کارت نوشته بود “خیابان ابوذر (فلاح سابق)، خیابان شهید قفیلی، …” خدا پدر راننده آژانس رو بیامرزه که گفت “اونی که تو پیروزیه “بلوار ابوذر” نه “خیابان ابوذر”. باید بریم پایین تر از پل امامزاده حسن و اون طرفا”. اگر راننده متوجه نمیشد، سرتاسری رو از دست داده بود…اماعجب جای خفنی بودا!
برگشت رو با تاکسی بانوان اومدم. تنها چیزی که میتونستم بهش اعتماد کنم. خانمه عجب دست فرمونی داشت. صرفنظر از اینکه باحالی از خودمه! خانمه خیلی باحال بود (بفرمایید آب معدنی!)
نمیدونم چرا دیروز سر جلسه که بودم آهنگ “گوشواره” برادر ساسی مانکن همش تو ذهنم میچرخید. “بیا برگرد پیش من انقده اطواری نشو، بجز مانکن با کسی نرو و تو همبازی نشو…” یا “…حالا همگی بیان وسط وسط، ببینم جسد مسد دخترارو…”
به تست میزدم و کل این آهنگ تو ذهنم خونده میشد، بعد میرفتم تست بعدی.
دیشب ساعت ۸ رسیدم خونه، تا دوش بگیرم و کارامو کنم شد ۱۰…در کل ۳ ساعت دیدمشون که حدودا ۲ ساعت رو مشغول پایکوپی و در کردن حرکات نامتعارف، و ۱ساعت و خورده ی باقی رو مشغول پانیا بودم. بعدشم که در نقش یک کوزت تو آشپزخونه مشغول ظرفا بودم تا ساعت ۳ و نیم.
از فردا کلاس آئین نامه شروع میشه…
12 پاسخ به “یک کوزت پشت کنکوری!”
جولای 24th, 2009 at 6:06 ب.ظ
جمعه 2 مرداد1388 ساعت: 18:6
تو حموم سه نفر چیکار می کردند که تو دیدیشون؟
_______________
پريا پاسخ ميدهد :
ببخشید حموم چیه؟
جولای 24th, 2009 at 11:14 ب.ظ
جمعه 2 مرداد1388 ساعت: 23:14
اوه اوه خواهر عجب جای خفنی افتاده بودی…من یه دفعه اونجا توسط عده ای اراذل و اوباش خفت شدم که با هوش و ذکاوت مثال زدنی خودم تونستم اونا رو به سزای اعمالشون برسونم و بدمشون دست پلیس.ولی نمی دونم چرا پلیس منو گرفت به زور باتوم برد کلانتری!!
برادر ساسی مانکن رو که ما ارادت خاص داریم بهشون
*توضیح اینکه در این مدت نبودیم خواهر جان چون مسموم شده بودیم خفن!
_______________
پريا پاسخ ميدهد :
برادر تو هوش و ذکافت هم داری جدا؟
خدا بد نده. ناراحت شدم جدا[آیکون پریا در حال عیادت]
جولای 24th, 2009 at 11:45 ب.ظ
جمعه 2 مرداد1388 ساعت: 23:45
پس شانس آوردی طرف وارد بوده
صد البته باحالی از خودتونه ولی شمام یادت نره فقط من دوست دارم
هستی بلا بلا بلا بلا بلا
آخیی!پیر شی جوون
_______________
پريا پاسخ ميدهد :
آره حسابیم شانس آوردم
همینطور you
واسه من میخری طلا ملا؟
منظورت کوزته دیگه؟
جولای 24th, 2009 at 11:46 ب.ظ
جمعه 2 مرداد1388 ساعت: 23:46
سوزن سوزن شدیم از برای برادر مبین
برادر الان در صحت و سلامتی به سر میبرید آیا؟؟؟
جولای 25th, 2009 at 10:37 ب.ظ
شنبه 3 مرداد1388 ساعت: 22:37
خب خدا رو شکر شما مثل اینایی که تو اخبار گفت سر جلسه خواب نبودید
چه نونی قرض میدن به هم این دو تا خواهر!!!
_______________
پريا پاسخ ميدهد :
واب؟ داشتم از گرسنگی میمردم برادر
کیا؟ منو مسی؟
جولای 25th, 2009 at 11:28 ب.ظ
شنبه 3 مرداد1388 ساعت: 23:28
واسه تو میخرم طلا ملا
تازشم
ویلا تو فشم
کنسرت ساسی
از رو برج میلاد…
دیگه
_______________
پريا پاسخ ميدهد :
اگر گوشواره هامو جا بذرام چی کار میکنی؟ میری گوشای دوستامو میکنی؟
جولای 26th, 2009 at 4:54 ق.ظ
یکشنبه 4 مرداد1388 ساعت: 4:54
بجز شما دوتا خوااااااهر کسی خواهر دیگه ای اینجاست؟
بجز شما دو تا کسانی هستند که انقدر همدیگه رو تحویل بگیرن؟
بله شما و مسی خانِم!
_______________
پريا پاسخ ميدهد :
به تخته زدی برادر؟
جولای 26th, 2009 at 5:02 ق.ظ
یکشنبه 4 مرداد1388 ساعت: 5:2
میدونید چی خیلی میچسبه؟
یه هفته ی دیگه بیام بگم وبم رو باز عوض کردم
اگه اخلاق منو میدونستید هیچ وقت وبم رو تو لینک هاتون نمیذاشتید
جولای 26th, 2009 at 11:04 ق.ظ
یکشنبه 4 مرداد1388 ساعت: 11:4
گوش بکنم؟؟ نه خشونت لازم نیست میرم از خونه برات میارم
_______________
پريا پاسخ ميدهد :
آهااااا….از اینجا به بعدش دیگه موزیک داره
بعدش اگه گفتی چیه؟؟؟
جولای 26th, 2009 at 11:07 ق.ظ
یکشنبه 4 مرداد1388 ساعت: 11:7
برادر پرهام من که یه جا تو لینک دونیم برات رزرو کردم هر وقت یه وبلاگ جدید اومد رو کار اونو جایگزین میکنم شما راحت باش
هییییی! یاد آبجی آرام افتادم به من میگفت منو با اسم وبلاگم لینک نکن من دوست دارم هی اسم عوض کنم!!
_______________
پريا پاسخ ميدهد :
یهویی رفت اما
جولای 26th, 2009 at 4:14 ب.ظ
یکشنبه 4 مرداد1388 ساعت: 16:14
همین الان عنوان رو دیدم
آخیی!
_______________
پريا پاسخ ميدهد :
به کسی نمیکم آی کیوت چنده. تو هم نگو
جولای 27th, 2009 at 10:56 ب.ظ
دوشنبه 5 مرداد1388 ساعت: 22:56
به درخت زدم!
_______________
پريا پاسخ ميدهد :
ممنون…اما زیادی نزدی؟