قانون خربزه ای
امروز که می خواستم کارتم رو بردارم اصلا تو اون جیبه نبود…… فکر کردم همینطوری انداختم تو خود کوله. لای کلاسووور، لای کتابااا، لای مجله، تو جعبه عینک آفتابیم، تو کیف پول، تو کیف کوچیک لوازم آرایش و کیف کوچیک داروهام، تو جیب مانتو و شلوارم (در صورتی که اینجاها چیزی میذارم) هر جایی رو که گشتم نبود که نبود.
یه ذره که فکر کردم متوجه شدم دیروز تنها جایی که به کیفم تسلط نداشتم تو اتوبوس بود که کولم پشتم بود و یه نفرم چسبیده بود بهم. کیف پول خورد رو نتونسته برداره چون بزرگتر از در جیبه هست و گیر میکنه وقتی می خواد بیاد بیرون. خدا کنه حدسم اشتباه باشه.
از وقتی اومدم خونه همه جارو گشتم با اینکه میدونم جایی غیر از اون جیبه نمیذارم کارتم رو. همش امید دارم که پیدا بشه. چون از شکل این کارت جدیدا اصلا خوشم نمیاد. کارت خودم از اون کارتای نسل اول بود. توشم ۴ هزار تومن شارژ داشتم.
منوی پیشنهادی: لطفا اول خود این پست و بعدش کامنت دونیش ، کامنت های “نمیشناسی” رو بخونین اگر خواستین. اگرم نخواستین، خب نخواستین دیگه!
اگر من با دوست همجنس خودم بیرون برم، مسلما اگر قبلش حرفی از “مهمون کردن همدیگه” در میون نباشه امکان نداره که بذارم صورت حساب های منو پرداخت کنه، یا برعکس. تابع قانون “دنگی دونگی” هستم شدیدا. چون اصلا دلیلی برای اینکار نمیبینم.
اگر با دوست غیر همجنسم برم بیرون، و در صورتی که “فقط” (تاکیدم رو این خیلیه ها) دو تا دوست معمولی باشیم، هیچ فرقی با مورد قبلی نداره بازم.
اما اگر، با دوست غیر همجنسم که رابطه ای بیشتر از “فقط دو تا دوست معمولی” بین ما باشه بیرون برم (ببخشید که نمی خوام از اصطلاح “دوست پسرم” استفاده کنم چون اصلا از اون کلمه خوشم نمیاد)، دلیلی نمیبینم که بخوام من صورت حساب رو پرداخت کنم. یه جورایی همون “هر کی خربزه می خوره، پای لرزش هم میشینه.”
چرا، اگر یه مناسبتی خاص از طرف من باشه، مثلا تولدم یا چمیدونم مثه دادن یه سور، “حتما” من باید صورت حساب رو پرداخت کنم. یا اگر بدونم که طرف آدم آویزونی نیست (که متاسفانه اکثر آقایون جوان دارن اینطوری میشن. خودم اینو چند بار تجربه کردم تا حالا. با عذر خواهی فراوان از اونایی که خدارو شکر اینطوری نیستن)، منم اونو مهمون میکنم. در غیر اینصورت از همون قانون خربزه ای پیروی میکنم.
دو شب گذشته آخر شب که می خواستم بخوابم دوش گرفتم و با موهای خیس خوابیدم. با اینکه میدونستم اصلا کارم درست نیست! جوونی و خامیه دیگه.
در نتیجه امروز از صبح که پاشدم همش سرف (سلفه!) میکنم. شدیدا با آب- نمک با نمک زیاد، صمیمیت زیادی رو حس میکنم فعلا.
17 پاسخ به “قانون خربزه ای”
اکتبر 22nd, 2009 at 11:43 ب.ظ
پنجشنبه 30 مهر1388 ساعت: 23:43
عزیزم
ایشالا زودی خوب شی
بوووووس
_______________
پريا پاسخ ميدهد :
مرسی عزیزم
اکتبر 22nd, 2009 at 11:43 ب.ظ
پنجشنبه 30 مهر1388 ساعت: 23:43
ضمنا من هستم
_______________
پريا پاسخ ميدهد :
ایضا بنده
اکتبر 22nd, 2009 at 11:44 ب.ظ
پنجشنبه 30 مهر1388 ساعت: 23:44
کارت مترو کوفت بشه توی حلقش گیر کنه
_______________
پريا پاسخ ميدهد :
این در صورتیه که حدسم درست باشه
اکتبر 22nd, 2009 at 11:44 ب.ظ
پنجشنبه 30 مهر1388 ساعت: 23:44
به جان خودم اعصاب دزدی یکی رو ندارم توی این زندگی کوفتی ها!
_______________
پريا پاسخ ميدهد :
حالا کی گفته بری دزدی؟
اکتبر 22nd, 2009 at 11:45 ب.ظ
پنجشنبه 30 مهر1388 ساعت: 23:45
میرم سرم رو بذارم بمیرم
اعصاب معصاب هم ندارم
_______________
پريا پاسخ ميدهد :
چرا؟
اکتبر 23rd, 2009 at 9:28 ق.ظ
جمعه 1 آبان1388 ساعت: 9:28
در جواب کامنتتون :
احسان عیوضی مینویسد : مردم دنیا دو دستن : یا مردادین یا دلشون میخواد مردادی باشن … حالا ما هی خودمون رو تحویل بگیریم
اکتبر 23rd, 2009 at 9:30 ق.ظ
جمعه 1 آبان1388 ساعت: 9:30
توی بیرون رفتنی ها صورت حساب همیشه با منه … خوش ندارم کسی حساب کنه …
_______________
پريا پاسخ ميدهد :
اکتبر 23rd, 2009 at 1:15 ب.ظ
جمعه 1 آبان1388 ساعت: 13:15
من این بلاگفا رو میکشم آخر
_______________
پريا پاسخ ميدهد :
من میزنم تو دهن این بلاگفا، شما خودتو ناراحن نکن
اکتبر 23rd, 2009 at 1:50 ب.ظ
جمعه 1 آبان1388 ساعت: 13:50
این مهمان کردن دو تا دوست داره داستانی میشه برای خودش…
من که اصلن اهل تعارف نیستم چه برای پول چه برای جای پارک…
چه عجب خواهر مسی ما شما را زیارت کردیم…
راستی خواهر نمایشگاه شکلات تهران را رفتید یا نه؟
_______________
پريا پاسخ ميدهد :
بخدا هرچی میکشیم از این تعارف تیکه پاره کردناس
نمایشگاه شکلات؟ نه. اصلا خبری نداشتم. خبرم داشتم فکر نمیکنم میرفتم، تازه یه ذره وزنم رو سر پایینی افتاده
اکتبر 23rd, 2009 at 2:07 ب.ظ
جمعه 1 آبان1388 ساعت: 14:7
بابا آخه دختر که "خربزه" نیس که اینجوری میگی .. دختر عینه "گل" میمونه ، حالا انصافه آدم بخواد گل رو بو کنه و "لرز" هم بگیره؟؟
یعنی میخوام بگم این "منطق خربزه ای" که میگی خیلی دیگه "حسابدارانه" و "حسابگرانه" و تخصصی و آکادمیک و نمیدونم از اینجور چیزا شده .. باید یه مقدار زنانه فکر کنی و رفتار کنی .. باید مامانت بهت سیاست های زنانه رو یاد میداد که ظاهران یاد نداده .. یا انقدر توی درس های دانشگاهی حسابداری غرق شدی که یادت رفته سیاستهای زنانه چیه اصلا .. ببین دخترها بطور کهن موقع نامزدی و اینا هر وخ مثلا نامزدشون میخواست براشون یه حلقه و طلا و سرویس و اینچیزا بخره به طور عموم و رایجش سعی میکنن ارزون ترین و ساده ترین چیزا رو بخرن وقتی هم که دیگه ازدواج کردن و فضا تغییر کردش بعد اونجا تازه انقدر حسابگرانه و قضیه ی خربزه و لرز رو میکشن وسط
بعدشم آوویزون شدن انقدر کیف داره
اینجوری که تو گفتی دیگه کی جرات میکنه بخواد خربزه بخوره والا … باید فکر کنم یه مقدار درس های تخصصی دانشگاهی و درس های زنانه ی داخل زندگی عمومی رو از هم جدا کنی .. اون واسه حسابرسی توی بنگاه های اقتصادی خوبه و این سیاست های زنانه برای زندگی شخصی و محبت و گل بو کردن و نلرزیدن
ولی پست جالبی بود، هر چند حرفهای بدون سیاست:دی
شوخی کردم رک بودن توی اینجور مواقع لازمه .. البته واسه من که عاشق آویزوون بودنم سیاست از همه چی جذاب تره
(حسه نظر دادن که ندارم همیشه ولی اینبار برعکس کلی نظر دادم)
_______________
پريا پاسخ ميدهد :
منظور من از خربزه دختر نبود. منظورم این بود کسی که میره دنبال "دوست دختر گرفتن" یه بهایی هم باید بپردازه طبیعتا.
سیاست رو اتفاقا خوب بلدم اما به جاش استفاده مینک که تاثیرش رو بذاره.
اما در موزد حلقه و این حرفا. اون موقع فرق داره، چون اگر گرون برداری پس فردا خودت باید قرض و قلش رو بدی و بیچارگیش رو بکشی. اصلا قضیه مزدوج شدن یه ماجرای خاص خودش رو داره که الان حوصله توضیح دادن ندارم.
ما یه برادر موری هم داریم که عین توست!!!!! هیچ موقع حس نظر دادن نداره اما اگرم نظرم بده، نظر میده ها!!!!!!!!!!
اکتبر 23rd, 2009 at 3:02 ب.ظ
جمعه 1 آبان1388 ساعت: 15:2
اکتبر 23rd, 2009 at 3:17 ب.ظ
جمعه 1 آبان1388 ساعت: 15:17
جدا باید راجع بهش بحث کنیم
_______________
پريا پاسخ ميدهد :
منظورت "سوا" هست یا "جدی جدی"؟
اکتبر 23rd, 2009 at 6:48 ب.ظ
جمعه 1 آبان1388 ساعت: 18:48
حدستون غلطه!
من اصلاً تو زندگیم آویزون کسی نتونستم بشم!!
چه عجب ننوشتید "صرفه" می کنم!
_______________
پريا پاسخ ميدهد :
برادر تو اون پرنتزه یه عذرخواهی کردم از اونایی که اینطوری نیستن.
حالا یه بارم من دیکته رو درست نوشتم بزن تو ذوقم ها
اکتبر 23rd, 2009 at 8:17 ب.ظ
جمعه 1 آبان1388 ساعت: 20:17
یهو از وبلاگ مرحومه مغفوره شوت شدم اینجا.اینجا خیلی با حالا
_______________
پريا پاسخ ميدهد :
خوش آمدی
اکتبر 23rd, 2009 at 9:55 ب.ظ
جمعه 1 آبان1388 ساعت: 21:55
من یه دونه از اون کارت های اده بوقی دارم. خواستی برات می فرستم. این مرحومه مغفوره سایتش ترسناک بود فرار کردم اینجا.
اکتبر 23rd, 2009 at 10:50 ب.ظ
جمعه 1 آبان1388 ساعت: 22:50
مرسی عزیزم
لطف داری
عمه شدنم هم مونده که! شیش ماه دیگه میاد!
اما همون دفعه اول امتحان میکنم ببینم بچه زنده میمونه یا نه؟!!!
بعدشم خاله نشدم و نمیشم و منم و همین یه برادر و احتمالا همین یه برادرزاده!!
ای روزگارررررر……….
مرسی پریای قشنگم
اکتبر 23rd, 2009 at 11:11 ب.ظ
جمعه 1 آبان1388 ساعت: 23:11
جدی جدی
_______________
پريا پاسخ ميدهد :
آها….ممنون برای شفاف سازیت