وقتی مردم….
از نیم ساعت بعد بیدار شدنم مشغول خوندن شدم. با اون استاده که اینجا ازش نوشتم یه درس سخت دارم. اما میدونم از پسش به خوبی بر میام و یه نمره توپ میگیرم. بعدشم به درسای دیگه رسیدم.
تو کوچمونم که نمیدونم چه خبره؟! از سرشب تا حالا یکی با این ماشینایی که زمین رو میکنه و ترتر صدا میده، داره یه جایی رو میکنه و یکی دیگه خررررت خرررت بیل کاری میکنه. هرکاریم میکنن دقیقا زیر پنجره اتاق منه. صدای ترتر دستگاهه که درمیاد پنجره اتاقم و خودم باهم میریم رو ویبره.
امشب تولد شوهر خواهر گرام رو گرفتن، اما بنده نتونستم حضور بهم رسانم و در منزل خلوت گزیدم. (جملم درسته؟)…عصریه هم یکی از بروبکس زنگ زده بود بریم بیرون که نشد برم.
دقت کردین هر موقع خیلی سرت شلوغه و اسم خودتم یادت رفته، کلی پیشنهاد برای بیرون رفتن داری؟ اما وقتی کلی وقت اضافه داری، حتی گربه محله هم نمیاد بگه “میو” تا با پیشت کردنش یه ذره وقتت بگذره!
این پست گوریل فهیم رو بخونین تا بفهمین چرا این سوال رو میپرسم.
همیشه به این فکر میکنم که اگر بمیرم، تکلیف وبلاگم چی میشه؟ اصلا شماهایی که میایین اینجا رو میخونین، چطوری می خوایین خبردار بشین که من مردم؟ بعد از چند وقت ننوشتنم نهایتا فکر میکنین که دیگه به نوشتن ادامه نمیدم.
دوشنبه زنگ زده بودم دایره فارغ التحصیلان دانشگاه قبلیم، گفتن مدرکم صادر شده. باور نمیشه هنوز تا مدرک رو تو دستم نگیرم و با چشای خودم نبینمش…فردا دارم میرم اونجا.
5 پاسخ به “وقتی مردم….”
اکتبر 24th, 2009 at 1:18 ق.ظ
شنبه 2 آبان1388 ساعت: 1:18
باز خوبه وقت سر خاروندن ندارید که روزی سه تا پست می ذارید
هروقت به گودرمون سر می زنیم شما آپید و یه اشاره ای به کمبود وقت نمودید
یه کم از این ایده های وبلاگ نویسیتونو به صورت قرص در بیارید و پخش کنید
منم اون پست آقای فهیم رو خوندم. و منم واسش جواب ندارم، در صورت یافت جواب آن را پابلیش بنمایید
_______________
پريا پاسخ ميدهد :
روزی 3 تا؟این چند روزه آخر هفته چون خونه هستم میتونم بنویسم. بقیه روزای هفته که درگیرترم که نمی تونم.
اکتبر 24th, 2009 at 8:54 ق.ظ
شنبه 2 آبان1388 ساعت: 8:54
خب راحته اگه آنقدر به وبلاگتون وابسته هستید توی وصیت نامه تون اسم رمزش رو بگذارید … من پپری مرده اعلام میکنم که 50 پست اولم را به خواهر بزرگم … 150 دومی را به برادر عزیزم و کامنتها را به شوهرم !!! تقدیم میکنم … این وبلاگ به صورت مشاع میباشد و هر گونه دخل و تصرف در آن با همسایه بغل است !!!
_______________
پريا پاسخ ميدهد :
خیلی باحال بود…اما مشکل اینه که نه برادر دارم نه شوهر…چی کار کنم خب؟
حالا برادره رو میشه یه کاری کرد، شوهره رو چی؟
اکتبر 24th, 2009 at 9:15 ق.ظ
شنبه 2 آبان1388 ساعت: 9:15
در جواب کامنتهاتون :
احسان عیوضی مینویسد : این خود تحویلی مردادی ها همچین هم بی دلیل نیست …
احسان عیوضی مینویسد : اول صبحی ترجیح میدم صبحانم گرم باشه … البته صبحانه داریم تا صبحانه … مکان تا مکان … گاهی زهر مار کنار کسایی از عسل شیرین تره …
اکتبر 24th, 2009 at 10:25 ق.ظ
شنبه 2 آبان1388 ساعت: 10:25
يوزر و پسش رو نوشتم تو دفتر خاطراتم براي وقتي كه مردم!!
البته مي دونيد كه يه وقت رفتم 5 سال ديگه برگشتم ولي شما فكر مي كنيد زبونم لال شده!
_______________
پريا پاسخ ميدهد :
شما که ماشالا ماشالا دائم وبلاگ عوش میکنید براتون چه فرقی میکنه دیگه؟
اکتبر 24th, 2009 at 10:37 ب.ظ
شنبه 2 آبان1388 ساعت: 22:37
خواهر اگر برای سرفه درمانی پیدا کردید به ما هم بگید تا از شرش خلاص شویم…
در مورد اینکه اگر شما برید چی میشود این مربوط به نوشتههای شما میشود.
دلیل محبوبیت این وبلاگ و شما بخاطر روح زنده نوشتههاش است؛ که این را بارها دوستانتان به شما گفتنند… اگر اون روح از بین برود این وبلاگ میمیرد…
شما اصلن نباید نگران این نور باشید! چون …
_______________
پريا پاسخ ميدهد :
فعلا که دم کرده آویشن جواب داره میده خداروشکر
ممنون برادر
نور؟ نور چیه؟