صابون مایع!
یکی از مباحثی که تو مدیریت تولید می خونیم طراحی نحوه استقرار تجهیزات، ماشین آلات، انبارها و … در شرکت ها، سازمان ها یا کارخانه هاست. یه اسم دیگش طراحی خط تولیده. یعنی برای ایجاد مثلا یک سازمان چه اجزا و اعضایی نیاز هست؟ و اگر اون سازمان از قبل ایجاد شده بوده، برای بهبود چه تغییراتی باید ایجاد بشه؟ همه اینها رو که به درستی و طبق استانداردها انجام بدیم میتونیم خواست ها و نیازهای مشتریان رو پاسخگو باشیم. در کل مبحث شیرینیه.
استادی هم که داریم خیلی باحاله! استاد “ح”. لهجه یزدی داره. از این آدماییه که وقتی یه چیز میگه خودش اصلا نمی خنده و به روشم نمیاره مثلا یه تیکه انداخته و بقیه دارن رنگ عوض میکنن از خنده. شوخی و جدیشم معلوم نیست، خودت باید دقت کنی متوجه بشی. سر کلاس خیلی خودمو نگه میدارم نخندم. همیشه هم آخر کلاس با دل درد میام خونه از بس به خودم فشار آوردم.
جلسه پیش مباحث درس رو با امکانات موجود تو دانشگاه خودمون، مترو و خط تولید کارخونه {…} مقایسه میکرد. خدا میدونه چیا تعریف میکرد و ماها چه حالی داشتیم!
میگفت “… چند روز پیش رفتم دستشویی اساتیده همین ساختمون، میبینم استاد {…} یه پاشو گذاشته لبه سینک دستشویی و یه پای دیگش رو گذاشته روی لوله آب، یه دستش به دیواره و با اون یکی دستش از تو مخزن صابون مایع به زور داره صابون در میاره! دقیقا شبیه اسپایدرمن! میپرسم چی شده؟ چرا اون بالا رفتین؟ میگه “صابون تموم شده، می خوام دستمو بشورم، صابونم نیست دارم از این بالا سعی میکنم در بیارم!… حالا دیگه اوضاع تو دستشویی دانشجوها چطوریه، بگذریم!…”
با این مبحثی که ما می خونیم به کل ناامید شدیم از امکاناتی که تو دانشگاه هامون داریم! اما به روی خودمون نمیاریم.
پ.ن: ممنون از مسیحا برای راهنمایی، برای آپلود و گذاشتن عکس!
26 پاسخ به “صابون مایع!”
می 29th, 2010 at 8:55 ب.ظ
شنبه 8 خرداد1389 ساعت: 20:55
آيا من اول شده ام؟
می 29th, 2010 at 8:57 ب.ظ
شنبه 8 خرداد1389 ساعت: 20:57
آری شما اول شده اید!!
می 29th, 2010 at 8:58 ب.ظ
شنبه 8 خرداد1389 ساعت: 20:58
آیا من دوم شده بودم؟
می 29th, 2010 at 8:59 ب.ظ
شنبه 8 خرداد1389 ساعت: 20:59
جایزه نفر اول یه پس گردنی و یه مشت محکم توسط نفر دوم!!
می 29th, 2010 at 9:01 ب.ظ
شنبه 8 خرداد1389 ساعت: 21:1
آري گويا رويا نيست
من اول شدم
بيچاره استادتان
بيچاره تر دانشجويان
من چرا اينگونه سخن ميگويم؟
خود نيز نميدانم
مرا عفو نماييد
از ملاقات شما خرسند شدم بانو
….
محسن جان رحم نماييد
آخر چرا؟؟؟؟
_______________
پريا پاسخ ميدهد :
چرا بیچاره ما و استادمون؟
برای امکاناتی که هست؟
می 29th, 2010 at 10:01 ب.ظ
شنبه 8 خرداد1389 ساعت: 22:1
اگر میدونستم میخوای جلافتانه مطلب بزاری نمیگفتم
آخه دختر این چیه
آبروی هرچی دانشگاه ایرانه رو بردی
میخوای دانشگاه کشورهای دیگرو بهت نشون بدم ببینی چطورن ؟
همینکارارو میکنین میگن ایران جهان سومه و عقب موندست
====
پ.ن.: کاری نکردم سرکار خانم
حیف اول نشدم
_______________
پريا پاسخ ميدهد :
آخه جلافت تر از عکسای تو؟
کشورای دیگه خودشونم بکشن عمرا بتونن همچین امکاناتی رو ایجاد کنن
===
جناب آقای مسیحا ممنون
شما که خود 20، دیگه نیازی به اولی نداری
می 29th, 2010 at 10:46 ب.ظ
شنبه 8 خرداد1389 ساعت: 22:46
یعنی واقعا خسته نباشی
از اسفند 84 تا حالا داری وبلاگ نویسی می کنی
ولی 1عکس بلد نیستی آپلود کنی؟!!
تو دیگه چه وبلاگ نویسی هستی
_______________
پريا پاسخ ميدهد :
اون چیزی که من نوشتم یا اون چیزی که شما فکر کردین فرق داره
می 29th, 2010 at 11:02 ب.ظ
شنبه 8 خرداد1389 ساعت: 23:2
دانشگاه شما دیگه آخرش بابا!!!!!
_______________
پريا پاسخ ميدهد :
تازه این یه ذرشه
می 29th, 2010 at 11:25 ب.ظ
شنبه 8 خرداد1389 ساعت: 23:25
تو چرا میری دستشوئی استادا حالا؟
_______________
پريا پاسخ ميدهد :
من نمیرم که!
استاده داشت میگفت.
گیومه داره یعنی نقل قوله!
می 29th, 2010 at 11:30 ب.ظ
شنبه 8 خرداد1389 ساعت: 23:30
وااااا اینا که دیگه عادیه!!!
وقتی یه دانشگاهی تمکانات سمعی بصری نداشته باشه مایع صابون که دیگه جای خود داره.
_______________
پريا پاسخ ميدهد :
امکانات سمعی و بصری؟ همون لپ تاپه؟
دانشگاه ما آب سردکنش عین آبگرمکنه، دلت خوشه
می 29th, 2010 at 11:35 ب.ظ
شنبه 8 خرداد1389 ساعت: 23:35
کلا که میدونی من سرخوشم!
دوستان به جای مارو که یادته؟؟؟
_______________
پريا پاسخ ميدهد :
اس ام اس صبحم که بهت گفتم چی هستی رو یادته؟
می 29th, 2010 at 11:35 ب.ظ
شنبه 8 خرداد1389 ساعت: 23:35
این تعریفایی که داری از دانشگاهتون میکنی یه سوال تو ذهنه من ایجاد کرد که:
محل تحصیل شما مناطق محروم است آیا چطور؟
_______________
پريا پاسخ ميدهد :
مهم یکرنگیه!
ما و مناطق محروم نداریم که
می 29th, 2010 at 11:39 ب.ظ
شنبه 8 خرداد1389 ساعت: 23:39
بله که یادم هست!خوبه خودم بهت گفتم چی هستماااااااااااااااااااا
_______________
پريا پاسخ ميدهد :
صبح همینطوری بهت گفتم! اما شب بهش اعتقاد پیدا کردم
می 29th, 2010 at 11:41 ب.ظ
شنبه 8 خرداد1389 ساعت: 23:41
باشه پریا خانوم،اینقدر به این بچه نگو آخرش سرخورده میشم میرم معتاد میشماااااا
_______________
پريا پاسخ ميدهد :
عزیزم میگن دوست آنست که حقایق رو به آدم بگه و دوست حقیقی اونیه که همه چیز رو در مورت بدونه و بازم دوستت باشه…وبلاگ مسیحا رو مگه نمی خونی؟
می 30th, 2010 at 8:50 ق.ظ
یکشنبه 9 خرداد1389 ساعت: 8:50
مگه ایران دانشگاه هم دااااااااااره ؟؟؟؟
به نقل از یک ادم بد فرهنگ نشناخته خارجی…
خوب شما که مانتوی ابی داری میتونی صبح به صبح مایع دستشویی به حد لازم بریزی تو جیب مانتوووووووو که اونجا گیر نیافتین اون استاد که مانتوی ابی نداره شما که داری
_______________
پريا پاسخ ميدهد :
مگه من رفتم تو دستشویی استادا؟ استادمون داشت تعریف میکرد.
بعدشم! جیب مانتوم که صابون پروف نیست!
می 30th, 2010 at 9:20 ق.ظ
یکشنبه 9 خرداد1389 ساعت: 9:20
یعنی داداچ ما آخرشه!
_______________
پريا پاسخ ميدهد :
می 30th, 2010 at 9:20 ق.ظ
یکشنبه 9 خرداد1389 ساعت: 9:20
خب نقل قول باشه!
بازم تو نباید بری توی دستشوئی استادا!
_______________
پريا پاسخ ميدهد :
امروز نوبت تو هست نگیری انگار
می 30th, 2010 at 9:47 ق.ظ
یکشنبه 9 خرداد1389 ساعت: 9:47
خب بله ديگه
امكاناتش
_______________
پريا پاسخ ميدهد :
چی؟
می 30th, 2010 at 12:43 ب.ظ
یکشنبه 9 خرداد1389 ساعت: 12:43
خوب نباید برین دیگه همون دستشویی پارک به هم ریختین کافی نبود؟؟؟
_______________
پريا پاسخ ميدهد :
آقا به کی قسم که من اصلا نمیرم دستشویی دانشگاه!
انقدر بوی خوشی! میاد که جرات ندارم از 3-4 متریشم رد بشم
می 30th, 2010 at 12:57 ب.ظ
یکشنبه 9 خرداد1389 ساعت: 12:57
سلام
تو يه وبلاگ ديگه هم اين عكسو ديدم
البته برا يه چند روز پيشتر بوده
شما با هم رابطه اي دارين
هااااا؟
http://shangouli.blogspot.com/2010/05/blog-post_6246.html
_______________
پريا پاسخ ميدهد :
من که گفتم دختر داییم ایمیل کرده
می 30th, 2010 at 2:26 ب.ظ
یکشنبه 9 خرداد1389 ساعت: 14:26
من اینا رو نمیدونم پریا!
فقط میدونم هیچ خوب نیست که دانشجو بره توی دستشوئی استادا!!!
_______________
پريا پاسخ ميدهد :
با مانتو آبی یا بی مانتو آبی؟
می 30th, 2010 at 4:55 ب.ظ
یکشنبه 9 خرداد1389 ساعت: 16:55
هيچي
منم با شادروان موافقم
ببخشيد مرحومه مغفوره منظورم بود
می 30th, 2010 at 7:15 ب.ظ
یکشنبه 9 خرداد1389 ساعت: 19:15
میگم پریا جون بیا و شبا یا شام بیشتر بخور یا کمتر!این چه خوابی بود تو واسه من دیده بودی خواهر؟؟؟؟
اصلا میدونی من هیچ و قت و هیج جا به جز خونمون دستشویی نمیرم؟؟؟
_______________
پريا پاسخ ميدهد :
من اصلا شبا شام نمی خورم
اما نمیدونم این چی بود که من دیدم
چه باحال! تو ام عین منی
می 30th, 2010 at 10:22 ب.ظ
یکشنبه 9 خرداد1389 ساعت: 22:22
من عین توام؟؟یادت رفته جمشیدیه 2بار رفتی؟؟؟اخرش احسان گفت برو دنبالش نذار تنها نباشه
_______________
پريا پاسخ ميدهد :
خواهر رفتم موهام رو شونه کنم….آبروی مارو بردیا
ژوئن 2nd, 2010 at 7:34 ق.ظ
چهارشنبه 12 خرداد1389 ساعت: 7:34
کلا هیچ جا دانشگاه های ایران نمی شه ! حالا استادا به کنار !
_______________
پريا پاسخ ميدهد :
کلا خود ایران با دانشگاه هاش
ژوئن 2nd, 2010 at 7:35 ق.ظ
چهارشنبه 12 خرداد1389 ساعت: 7:35
مام یک استاد داریم که اصلا حرفاش قابل تعریف نیست ! فقط کبود می شیم وقتی این حرف می زنه ! خودشم نمی فهمه !
_______________
پريا پاسخ ميدهد :
استاد چیه؟