وقتی میایی پشت چشم هام

چند وقته تا چشمامو روی هم میذارم تو میایی تو نظرم و تورو پیش خودم حست میکنم. چشمای تو، آغوش تو، شونه های تو، دستای تو میان تو نظرم.

چشمای همیشه خندون تو. چشمایی که میدونم مهربون ترین چشمای دنیاست. چشمایی که وقتی بسته هستن، همش دوست دارم زودتر باز بشن و نگاهم کنن.

آغوش تو که امن ترین آغوش دنیاست برام. آغوشی که وقتی منو تو خودش میگیره آروم ترین آدم رو زمین میشم و هیچ موقع دلم نمی خواد این آغوش رو ترک کنم، دلم می خواد زمان همونجا توقف کنه و من تو آغوش تو برای همیشه بمونم.

شونه های تو که استوارترین شونه هاییه که تا حالا دیدم. شونه هایی که میدونم همیشه میتونم بهشون تکیه کنم و محکمترین تکیه گاه دنیان برام. شونه هایی که پر از مردونگین، پر از عشقن.

دستای تو که دوست داشتنی ترین حصار دنیان وقتی به دورم حلقه میزنن. دوست داشتنی دستای دنیان وقتی رو موهام کشیده میشن و تارهای موهام رو از رو چشمام پشت گوشم میزنن تا من بهتر بتونم چشمای همیشه خندونت رو ببینم.

این چند وقت که چشمام رو میبندم و تو میایی تو نظرم، دوست دارم پلک زدن هامم طولانی تر از قبل باشه تا تورو بیشتر ببینمت وقتی نیستی. دوست دارم با چشمای بسته راه برم تا تورو ببینم و حس کنم تو هم هستی و بهت تکیه دادم و باهم راه میریم، مثل اونروز اردیبهشتی که با هم راه میرفتیم. دوست ندارم از خواب بیدار بشم و چشمام رو باز کنم که مبادا تو از پیشم بری.

این پست در سه‌شنبه, 3 آگوست 2010 ساعت 10:00 ب.ظ ارسال شده است و مربوط به موضوع روز نوشت هام, نوشته هاي پپري. می باشد . شما می توانید با RSS 2.0 نظرات این پست را دنبال کنید.
Both comments and pings are currently closed.

 

15 پاسخ به “وقتی میایی پشت چشم هام”

  1. ی دوست گفته :

    عاشق شدی؟یا بودی الان زده بالا؟
    حالا کی رو می گفتی؟پدر؟مادر؟امیدوارم که سالم باشن و عمری سایشون بالا سرت باشه و من اشتباه کرده باشم.
    —————————
    نخیر جانم، فقط چیزایی که تو ذهنم هست رو نوشتم و بس

  2. 1zanzalil گفته :

    خيلي عاشقانه بود…لذت بردم
    ————————–
    ممنون

  3. !!! گفته :

    شعر قشنگي بود… پر از احساسات يک دختر امردادي…
    ————————–
    ممنون
    جدا به شعر می خوره؟؟؟!!!!!!!!!!

  4. معمار بیکار گفته :

    یه روزی از خدا خواستم 5سال از عمرم رو کم کنه اما بازم فقط یه بار دستام تو دستای اون باشه…الان دلم واسه اون5سالی رو که خدا ازم گرفت میسوزه….
    ————————–
    حالا که گذشته ها تموم شده رفته فکرشو نکن.
    لابد اونموقع اونطور که فکر میکردی، فکرت درست بوده
    هر چی بوده بیخیالش بشو و خوش باش الان رو (بوس)

  5. آرش گفته :

    پپری جان، یه سوال بی ربط با این پست.البته ببخشیدا.
    تو یکی از پستهات ادکلن Vision رو معرفی کرده بودی.میشه یه عکس از جعبش بزاری.من رفتم بگیرم طرف گفت 15 تومن و نمی ذاشت تست کنم.حالا گفتم اگر تو عکس جعبشو بذاری دیگه بدون تست می تونم بگیرم.
    ممنون
    ————————–
    خواهش میکنم
    باشه من عکسش رو به این ایمیلتون میفرستم

  6. سحر گفته :

    ديگه چي بگم پپر جونم؟ بدجوري احساساتت اين روزا با من جوره!!! راستي عزيزم از گوريل فهيم خبر نداري؟ چند وقته خبري نيست ازش نگرانشم؟
    ————————–
    منم ازش بیخبرم… احتمالا رفته باکو 😉

  7. بابا گفته :

    سلام دختر گلم
    ازکادویی که برام فرستادی خیلی ممنونم
    بازم تشکر میکنم
    همیشه شاد باشی
    ————————–
    سلام بابا جون
    چرا منو شرمنده میکنید؟!
    قابل شمارو نداره، یه کادوی خیلی کوچیک بود… خواهش میکنم
    امیدوارم خوشتون بیاد

  8. مسیحا گفته :

    جااااااااااااااااااااااانم
    چه جلافتا
    جریان چیه؟؟؟؟؟؟؟
    لااقل یه علامت +25 بزن سر در این پست
    سرکار خانم خیلی توصیف عجیبی بود
    میشه توضیح بدین طرف مربوطه کی باشن؟
    ————————–
    آقا کچله هستن 😀
    شاید هم خورزو خان 😀

  9. مسیحا گفته :

    یاد یه شعر هم افتادم

    وقتی میای صدای پات، از همه جاده ها میاد
    انگار نه از یه شهر دور،که از همه دنیا میاد
    تا وقتی که در وا می شه،لحظه دیدن می رسه
    هرچی که جاده ست رو زمین،به سینه من می رسه…. آه
    ای که تویی همه کَسم،بی تو می گیره نفسم
    اگه تو رو داشته باشم،(به هر چی می خوام می رسم)
    وقتی تو نیستی قلبمو،واسه کی تکرار بکنم
    گلهای خواب آلوده رو،واسه کی بیدار بکنم
    واسه کبوترای عشق،دست کی دونه بپاشه
    مگه تن من می تونه،بدون تو زنده باشه
    ای که تویی……
    عزیزترین سوغاتیه،غبار پیراهن تو
    عمر دوباره منه،دیدن و بوییدن تو
    نه من تو رو واسه خودم،نه از سر هوس می خوام
    عمر دوباره منی،تو رو واسه نفس می خوام
    ای که تویی…..
    ————————–
    واااای مسیحا!
    من عاشق این شعرم و لحن خوندن هایده خدا بیامرز
    ممنون نوشتیش 🙂

  10. phoenix گفته :

    میدونی دلم چی میخواد؟!

    دلم میخواد تو اوج گرمای ظهر، بندازم تو یادگار … خروجی رو رد کنم … برم دور قمری بزنم و خلاصه بعد از نیم ساعت خودمو برسونم به فرحزاد! … سمت چپ، تو کوچه اول، تو اون پارکینگه، سمت راست، زیر اون درخت، ماشین رو پارک کنم … قطره ای رو که حسابی گرم شده از تو داشبورد بردارم و تو چشمم بریزم … آخه بازم همش سرخ میشه … پیاده برم تو خیابون اصلی … یه کم جلوتر … سمت چپ … همونی که تر و تمیز تر از بقیه به نظر میاد … برم طبقه دوم، اون گوشه، لم بدم به پشتی … برگ سفارش بدم، با زیتون پرورده، ماست موسیر، بدون سالاد! و یه پارچ دوغ محلیِ کثیف! … و نیم ساعت بعد به خودم بگم : “وااای دارم میمیرم … مجبور بودم این همه بخورم؟!” … پشتی رو یه کم کج کنم و لم بدم …! گربه ها که نزدیک میشن، پاشم دنبالشون کنم! … بعد از اون همه دوغ و آب، چای سفارش بدم … و تا تهِ قوری رو بزنم … وقتی یارو میپرسه قلیون؟! … بگم: “نه حاجی! دودی نیستیم!” … به زور و مکافات ساعت ۶ اینا بلند شم و برم … درست نبش خیابون اصلی، یه ظرف آلوترش، از اینا که قرمزن! بگیرم و در حال رانندگی، بخورم و به خودم بگم “دیگه به خدااااااا میل ندارم، دارم میترکم!” … مثل پیرمردا وسط بزرگراه با ۶۰ تا برم و هی غر بزنم که با این همه دوغ و ماست چشمام به زور باز مونده و خوابم میاد و جلو رو نمیبینم و اینا … وسطا از اون شکلات آبنباتی های کنار ترمزدستی بردارم بخورم که مزه لعنتیِ ماست موسیر بره! … اون فولدر Selection رو بیارم! … بعد از چندتا آهنگ، احساس جواد بودن بهم دست بده و ببرم رو آلبوم الکساندر و Fairytale رو گوش بدم … و همراهش بخونم … که اساساً بی خواب شم! … بعد هی خیابونا رو بچرخم و بچرخم و بچرخم …
    ————————–
    میگم از این کامنتا میذارین فکر دل بقیه رو هم بکنین که آب میشه!!!
    حالا دل بقیه هیچی، منه بیچاره رو بگو 😉

  11. مسیحا گفته :

    در مورد کامنت معمار میخوام بگم
    گاهی آدم کارایی میکنه که بعدش پشیمون میشه
    و میفهمه اشتباه بوده
    خوبه از اون اشتباهات درس بگیره و دوباره تکرار نکنه
    معمار عزیز شاد ببینیمت

  12. پرهام گفته :

    می دونستم عوض شدی خواهر پریا….
    ————————–
    چرا؟

  13. پرهام گفته :


    ————————–
    من واقعا متقاعد شدم از این همه دلیل و برهان قاطع 😉

  14. Memorialist گفته :

    سلام سلام !
    من یادمه این چند تا پست رو خونده بودم اما الان دیدم نظر نذاشتم و فهمیدم کار این گودر بوده ! آدم رو تنبل می کنه !
    چقدر پاراگراف آخر رو دوست داشتم . اونجا که گفتی دوست دارم پلک زدنام طولانی بشه …
    یک مینیمال نوشته بودم تقریبا با همین مضمون . خیلی قشنگ بود :):*
    ————————–
    سلام سلام صدتا سلام
    اما از این گودر…کار کار انگلیساست 😉
    کی نوشتی مینیمالت رو؟ تو وبلاگت هست؟

  15. azita گفته :

    زيبا بود لذت بردم ازعشقت جدا شدي ؟
    —————————
    ممنون