خود را باش
قرار بود امروز با مامانم جایی بریم، و باید هم همین امروز میرفتیم چون وقت دیگه ای برای این کار ندارم.
برای رفتن به اونجا باید از میدون امام حسین رد میشدیم. به هیچ عنوان از این میدون خوشم نمیاد و همیشه از اینکه از اونجا رد بشم متنفر بودم و هستم. تو کل عمرم شاید 7-8 بار پیاده تو این میدون بودم. یه جورایی صد رحمت به میدون انقلاب!!
با تاکسی تا میدون رفتیم. یه مسیری رو پیاده رفتیم تا به ابتدای خیابون 17 شهریور برسیم تا دوباره تاکسی سوار بشیم. چون پیاده رو شلوغ تر از تو خیابون بود و چون من یواش یواش راه میرم و حوصله ندارم تنه! بهم بزنن، از تو خیابون میرفتیم. مامان جلو میرفت و منم یواش یواش پشتش. دوتا آقا!!! (با عذرخواهی از همه آقایون) تو ایستگاه اتوبوس نشسته بودن و به کار متراژ کردن خیابون با چشماشون!! مشغول بودن! از جلوشون که داشتم رد میشدم یهو یکیشون بلند گفت “خدایا اینایی که لاک میزنن و روزه نمیگیرن رو خودت ببخش!”
بقول معمار “من اگر خوبم و گر بد، تو برو خود را باش.”
آگوست 24th, 2010 at 9:37 ب.ظ
نظری ندارم جز اون چیزایی که واست اس ام اس کردم.
————————–
حرف حساب جواب نداره
آگوست 24th, 2010 at 10:18 ب.ظ
چقدر اين جمله رو دوس دارم
🙂
حرص نخور هميشه از اين آدما پيدا ميشه
————————–
مهم نیست…هر کسی رو تو گور خودش میذارن
آگوست 24th, 2010 at 10:18 ب.ظ
اااااا
پپری تو بودی
متوجه نشدم تویی
وگرنه می گفتم
“خدایا اینایی که لاک میزنن و روزه نمیگیرن و مانتوی آبی میپوشن رو خودت ببخش!”
————————–
مانتو آبی :))))))))
آگوست 24th, 2010 at 10:55 ب.ظ
لایک به کامنت مسیح!!!
😛
————————–
مسیح هم موهای آقا کچله رو میکنه، هم اینطوری به من میگه
فک کنم باید برم شکایتشو بکنم کم کم 😉
آگوست 24th, 2010 at 10:56 ب.ظ
من اگر خوبم اگر بد، تو برو خود را باش
هرکسی آن درود عاقبت کار، که کشت
————————–
(گل)
آگوست 24th, 2010 at 11:05 ب.ظ
راستي چجوري فكر كرده بود كه تو روزه نيستي؟ 😐
————————–
کور که نبوده! لاک دارم دیگه
آگوست 24th, 2010 at 11:16 ب.ظ
مگه لاك روزه رو باطل ميكنه؟
————————–
لهو و لعب دیگه
آگوست 24th, 2010 at 11:21 ب.ظ
وااااااا
لاك كه لهو و لعب نيسسسسسسسسسسسسس
————————–
اگر نیست، پس چرا براش جریمه گذاشتن؟ پس چرا اگه یکی رو بگیرن که لاک داره میبرنش؟
آگوست 24th, 2010 at 11:28 ب.ظ
خب اونا گذاشتن نه من 🙁
اونا بخاطر عقده هاي درونيشون اينجوري ميكنن نه چيز ديگه اي
معلومه كه ناراحتي
ناراحت نباش عزيز
————————–
من اگه ناراحت بودم از اون یارو، الان اینجا غرنامه مینوشتم
آگوست 25th, 2010 at 7:01 ق.ظ
اااااااااااااااااا
این که هنوز داره وباگ مینویسه … مریض مورد نظر رو ببرید اتاق عمل !!! :)))))))))))))))))
————————–
احســــــان!
مریض مورد نظر رو ببرن اتاق عمل دیگه؟ آره؟!
تو اینبار بیا تهران، عمرا دیگه حاجی و سید رو منصرف کنم!!!!!! (آیکون خط و نشون و تهدید)
آگوست 25th, 2010 at 10:19 ق.ظ
یاد اون شعر چار هندو افتادم پپری جونم
چار هندو در یکی مسجد شدند… که آخرش میگفت: عیب جویان بیشتر گم کرده راه
یادته؟
————————–
یادم نیست شعرش. شاید نشنیده باشم
آگوست 31st, 2010 at 11:19 ق.ظ
من بودم بر می گشتم بهش می گفتم باشه تو خوبی ! مدال افتخارش روز قیامت مال تو !
پررو ! دلم می خواد بکشم این جور آدما رو !
————————–
بی خیال بابا
اینطور آدمارو اگر بخوایی بهشون حرف بزنی، کل روزای سال رو باید صرف حرف زدن باهاشون بکنی