آموزش یاهو پروفایل
پ.ن ۲: عیدتون هواااارتا مبارک باشه! امیدوارم همیشه لبتون خندون، دلتون شاد و تنتون سلامت باشه.
مکالمه تلفنی چهارشنبه (17 شهریور) من با یکی از دوستام -“ا”- اندر احوالات استفاده از یاهو پروفایل. زیاد سرش تو این چیزا نیست و گاهی از من یه سوالایی میکنه. (لابد خیال میکنه من دیگه آخرشم!!)
اون: هر بار که یاهو میلم رو باز میکنم میبینم تو هم هستی تو یاهو پروفایل! شدیدا فعالی اونجا انگار!
من: اتفاقا اصلا سر نمیزنم مگر اینکه پیغامی داشته باشم از اونجا… اونی که میبینی عکس منو نشون میده همیشه بخاطر اینه که تو لیستت هستم من.
اون: یعنی هر کسی تو لیستت باشه رو نشون میده؟! تا اددشون نکنی نشون نمیده؟
من: نع!
اون: ببین راستی! یکی دو روز پیش از تو لیست یکی از استاد هام چندتا از بچه های دوره لیسانسمون رو پیدا کردم، اما نمی دونستم چطوری باید اددشون کنم. هر چی دکمه و لینک و اینا اونجا بود همینطوری الکی کلیک میکردم تا شاید یه فرجی بشه…
من: (خواستم یه ذره سر کارش بذارم) چی کار کردی تو؟ هر چی دم دستت اومده کلیک کردی؟… میدونی چی میشه اونوقت؟
اون: خب آره، همینطوری همه رو کلیک میکردم. چی میشه مگه؟!
من: همینطوری هر چی دم دستت میاد رو کلیک نکن دیگه. یکی از اونایی رو که کلیک میکنی، فحش مادر و خواهریه که واسه طرف و کسایی که تو لیستش هستن، به اسم تو می فرسته. حالا اگه من باشم که می دونم زیاد سر در نمیاری و برام این فحش ها بیاد خیالی نیست، اما استادت و دوستات که نمی دونن، آبروت میره!
اون: (یه ذره سکوت کرد و بعد گفت) جدی میگی؟… کدوم دکمه س؟ نکنه تا حالا یه عالمه دری وری براشون فرستاده باشم!!
من: …
اون: این چیزی که میگی یعنی یه چیز شبیه این گوشی های موبایل هست که یه سری اس ام اس آماده تو خودش داره که می فرستی؟!
من: یه جورایی شبیه این که میگیه اما بدتر. دارم میگم فحش می فرسته… مممم حالا یه چیز بهت میگم شاید بشه درستش کرد و اون فحش هایی که فرستادی رو undo کرد!
اون: چی؟ چی کار باید بکنم؟ بهشون زنگ …؟
من: زنگ بزنی بگی من بهتون فحش دادم، اما من نبودم دستم بود، تقصیر آستینم بود؟! نمی خواد زنگ بزنی…
اون: هان! پس چی؟
من: ِاِااا صَب کن تا بگم دیگه… میدونی! فقط من سر کارت گذاشتم یه ذره بخندیم. سکته نکن حالا. همچین چیزی اصلا وجود نداره! 😀
اون: خیلی بی….ی پریا! داشتم سکته می کردم که نکنه تا حالا کلی دری وری بهشون فرستادم و حالیم نشده! دوستامو حالا بیخیال، نگران بودم دیگه چطوری تو روی استاده سر کلاس نگاه کنم!… خیلی بی…ی و خ…ی!
پ.ن 1: بیا و خوبی کن و یکی رو راهنمایی کن، جای دست درد نکنشه! 😀 😉
پ.ن 3: پانویس 2 رو از قصدی اول پست نوشتم… دست به گیرنده هاتون نزنید! فرستنده هم ایرادی نداره، بیخودی منو بی کفایت نشون ندین! 😉
نوامبر 17th, 2010 at 12:05 ق.ظ
عیدت مبارک عزیزم :*
————————–
عید تو هم ایشالا ماشالا مبارک
*-:
نوامبر 17th, 2010 at 10:54 ق.ظ
و آنگاه که ابراهیم با غالب آمدن بر وسوسه های شیطانی، کارد را بر گلوی اسماعیل نهاد تا او را قربانی کند…
ندا آمد: ابراهیم! جوگیر نشو! تو در مقابل دوربین مخفی قرار گرفتی!
عيدت مبارك عزيزم
————————–
:))))))))))))))
عید شما هم مبارک…ممنونم
نوامبر 17th, 2010 at 8:43 ب.ظ
عیدتون مبارک بانووووووووو
پپری برام موش میشی؟؟؟ 😀
————————–
عید شما هم مبارک عجـــــــقم!!!
به شرطی که اسم رمزو لو ندی آره 😉
نوامبر 18th, 2010 at 12:14 ق.ظ
اي شيطون 😀
بيچاره رو سركار گذاشتي؟ بدهم آويزانت كنند؟
————————–
من راهنماییش کردم فقط 😀
نوامبر 18th, 2010 at 2:54 ق.ظ
خوبه نفرستادی تو اون کوجه بن بسته
————————–
:)))))
همچنان معتقدم اون کوچه بن بست نیست 😀
امروزم دارم از جلوش رد میشم بازم