تا پاک نشی ، خاک نمیشی
خاله حوری که زنگ زد و خبر داد شوکه شدم…اون روز سر خاک دختی و تمام اون سالها یهو مثل فیلم اومد تو ذهنم…اما چه میشه کرد؟تو کار تو هیچوقت نباید چرا بیاریم…اما جدا” از خبر فوت مجید ناراحت شدم…هم برای جوونیش و هم برای بچه هاش که حالا از این به بعد باید بی بابا بزرگ بشن…میتونم درکشون کنم…میتونم تصور کنم که چه چیزا و چه روزا و چه حرفایی در انتظارشونه…مامان بزرگ من همیشه میگفت : ” مارون کنند،رودون کشند”…معنیش همینه دیگه.بزرگا بدی میکنن و بچه های طفل معصوم باید بکشن…اما به قول مامانم : ” تا پاک نشی ، خاک نمیشی”…اونا هم تا جواب ندن نمیتونن از این دنیا برن…خدا جونم! بازم بهت میگم.اگر از زندگیه خودم بگذرم،عمرا” از زندگی و جوونیه مامانم که اونطور تباهش کردن اونا بگذرم…من یه قسمتیش رو دیدم،خودت میدونی که چه کارا کردن باهاش.خودت جواب مامانم رو ازشون بگیر اونطوری که خودت میدونی.