تغییر روش

قبلا ها وقتی در برابر یه آدمی قرار میگیرفتم، روشم هم سکوت بود و هم یه جاهایی که لازم میدیدم جواب میدادم. اون آدم هم هر چی از دهنش در می اومد میگفت و هر چی دوست داشت داد و بیداد میکرد و مخت رو له میکرد، آخر سرم یه چیزی ازت طلبکار میشد. نهایتا چیزی که برام میموند یه فشار عصبی بد بود و یه بدن درد شدید که نفسمم به زور بالا می اومد و منی که زیاد قرص و اینا نمی خورم، گاهی پناه میبردم به مسکن قوی که آرومم کنه. حالا اعصاب داغونم هم به کنار دیگه.

از چند وقت پیش تا حالا یه تغییری تو روشم دادم. وقتی در برابر همون آدم قرار میگیرم فقط سکوت میکنم و نگاه میکنم و اجازه میدم هر چی خواست بگه و داد و بیدادش رو با خیال راحت بکنه و آخر سرشم بازم یه چیزی طلبکار بشه. جالب اینه که اعتراض میکنه “چرا هیچی نمیگی!؟” … البته آسون نیست این روش، اما خب آرومترم میکنه! بیشتر مواقع سعی میکنم فراموش کنم چی شده و چی شنیدم تا آرومتر باشم.

پیش خودم فکر کردم وقتی من یه جاهایی جواب بدم، اونم خب یه جواب دیگه میده و همینطور کشدار میشه قضیه، نه اون میتونه نظر منو عوض کنه و نه من میتونم نظر اونو عوض کنم، تنها چیزی که میمونه برام یه انرژی زیاده که از دست میدم و کلی درد جسمی که میمونه برام. درسته که الانم همون دردها رو میکشم و اعصابمم خورد میشه، اما دیگه خیالم راحته که انرژیم رو زیادی از دست ندادم و یه نیمچه انرژی برام میمونه.

یه موقع هایی آدم به یه جایی میرسه که میبینه فقط خودشو جسمشو و اعصابش مهمتره و بس. البته نه همیشه ها، تو یه چیزای خاص منظورمه. که اگر همیشه باشه، خود محوری رو میاره برای آدم.

این پست در جمعه, 6 آگوست 2010 ساعت 5:00 ب.ظ ارسال شده است و مربوط به موضوع روز نوشت هام, نوشته هاي پپري. می باشد . شما می توانید با RSS 2.0 نظرات این پست را دنبال کنید.
Both comments and pings are currently closed.

 

5 پاسخ به “تغییر روش”

  1. مسيحا گفته :

    كم كم داري نشون ميدي بزرگ شديا
    مثل اينكه تولد امسالت تاثيرات شگرفي داشته
    كاش من هم بزرگ ميشدم
    ————————–
    بخدا سخته، اما انجامش میدم به هر حال
    به تولدم مربوط نمیشه، مربوط به دردیه که میکشم.
    شما که ماشالا بزنم به تخته، سرشار از تجربه این قربان. من باید بیام در محضرتون درس بگیرم

  2. فاطيما گفته :

    توصيه هميشگي مامانم سكوت سكوت سكوت
    بعد از يك عمر جنگ منم به اين نتيجه رسيدم!
    ————————–
    زنده باشن مادرتون

  3. مهرداد گفته :

    من كه خيلي وقته اصلا اين آدما برام مهم نيستن
    ميگم هر چي دلش خواست بگه
    طوري بهش بي محلي ميكنم كه بفهمه هيچي حسابش نميكنم

    سفر بودم.ميخواستم امشب آپ كنم خسته بودم
    ————————–
    برای من که این تغییر خیلی سخت بود. که بتونم کسی که جلوم هست رو نشنیده بگیرم و به حرفاش اهمیتی ندم.
    همیشه به سفر

  4. 1zanzalil گفته :

    مخالفم…براي بدست اوردن حق بعضي وقتا بايد سختيش رو تحمل كرد و سكوت در برابر ظالم به بهانه حفظ آرامش اعصاب اگه به يه فرهنگ تبديل بشه واقعا فاجعه درپي داره
    ————————–
    منم هیچ موقع از حقم نمیگذرم، اما وقتی میبینم فقط کل کل هست و بس، سکوت میکنم که به خودم صدمه نخوره

  5. Memorialist گفته :

    اینم خونده بودم 🙁 و جالب اینجاست که فکر می کردم این یکی رو دیگه نظر دادم :دی !
    اما خب … ! من که از رو نمی رم !
    این روش با اینکه اوایلش خیلی سخته اما جواب می ده . نه اینکه از حقت بگذری ها اما بعدا به موقعش می تونی خیلی بهتر و با یک راهه دیگه و منظقی تری جواب بدی ! حتی گاهی طرف شرمنده هم می شه و خودش میاد عذرخواهی …
    حتی اگه نخوای جواب بدی باز هم به قول خودت لااقل اعصابت کمتر خرد می شه .
    ————————–
    همین دیگه!
    اعصابم مهمتره واقعا