خانم عطسه!
یه صندوقدار داره که تازه دیشب اسمش رو کشف کردم. (یکی از گارسونای اونجا صداش کرد که ببینه چرا به ما فیش نداده برای سفارشمون) این آقا رامین هر وقت ماهارو میبینه زرتی میزنه زیر خنده. انگار داره فیلم کمدی میبینه! دیشب دیگه لجم گرفت بهش میگم “مگه ما خنده داریم که هر وقت شما مارو میبینین قاه قاه میزنین زیر خنده؟” برگشته میگه “آخه شماها از اون خونواده خوشحالایین و یه جورایی باحالین.”
فک کن!!! ما از اون خونواده خوشحالاییم و خودمون خبر نداشتیم.
چند وقت پیش بود که این برادر مبین.م ما در یکی از نظر پرانی های خودشون فرمودند که در ویدیوی جدید برادر ساسی مانکن بنام “نیناش ناش” حضور بهم رسانیده اند. (چه ادبی شدم!)
اینم مبین ساسی اینا!
چند وقت بعد از اون نظر پرانی، در این پست از مشخصات ظاهری خودشون حکایتی آوردند.
بنظر شما برادر مبین ما، در درس فیزیک کمی تا قسمتی خنگ (ببخشیدا!) نبودن آیا؟ چون ظاهرا که فیزیک خودشون رو با فیزیک مبین ساسی اینا یکی فرض کردن!
اما از طرفی هم اگر این ۲ مبین یک مبین باشن، باید گفت جل الخالق!! بنظر شما که ۴تا پیرهن بیشتر از من پاره کردین (نه از روی تجربه. چون شلخته این) یه آدمی با قد۱۸۱ سانتی متر و وزن ۵۲کیلو (که به قول خودش داره چاق می کنه!)، میتونه یهو انقدی بشه؟
چه خانمی شدم من امروز! به به! ب ب به به! از صبح (حدودای ۱۱) که پاشدم افتادم به جون بوفه تو سالن و هر چی از این چیزای تزئینی توش بود درآوردم و شستم. نذاشتم حتی یه ذره هم مامانم دست بزنه به چیزی.
اما الان از درد پشت و پا شدم عین سیخ کباب !
بهار که میاد خیلی خر کیفم. اما از طرفیم بیچاره میشم بس که عطسه میکنم. اگه روزی یه دونه قرص آنتی هیستامین نخورم چشام باز نمیشه. دیروز و امروزم قیافم دیدنی بوداااا!
شده بودم عین اون کارتونه آقای سکسکه که یه دونه سکسکه میکرد و یه قدم پرت میشد عقب. یه دونه عطسه میکردم و یه قدم پرت میشدم عقب. خانوم عطسه شده بودم!
9 پاسخ به “خانم عطسه!”
مارس 15th, 2009 at 10:54 ب.ظ
یکشنبه 25 اسفند1387 ساعت: 22:54
منم کباب دوست دارم ولی کووووووووووووووووووووووووووووووه می چسبه!
احیاناً برادر مبین این پست رو می خونند دیگه؟؟ آخجون دعوا!
خوش به حال مادر خانومی پس.
آنتی هیستامین هم فقط پاییز!
_______________
پريا پاسخ ميدهد :
برادر این کبابا با اون کباب زمین تا ماهواره امید فرق داره.
من پاییزم این مشکل رو دارم. از اسفند تا اردیبهشت، از شهریور تا آبان همیشه این حساسیت رو دارم.
مارس 16th, 2009 at 9:16 ق.ظ
دوشنبه 26 اسفند1387 ساعت: 9:16
فقط بگو الان مبین کجاست؟
_______________
پريا پاسخ ميدهد :
نمیدونم منم والا
براش پیغام گذاشتم که بیاد اما نیومده.
پیداش کردین بیارین تحویلش بدین
مارس 16th, 2009 at 10:46 ق.ظ
دوشنبه 26 اسفند1387 ساعت: 10:46
این قسمت ساسی و رفقا رو یه کم دیگه توضیح بده. من که چیزی دستگیرم نشد
_______________
پريا پاسخ ميدهد :
شما اصلا به مغزتون فشار نیارین…چیز خاصی نیست.
ایشالا در یک فرصت مغتنی یه پستم در مورد شما میذاریم
مارس 16th, 2009 at 12:50 ب.ظ
دوشنبه 26 اسفند1387 ساعت: 12:50
گویا برادر مبین قرار بود بره کویر نه؟فکر کنم تو طوفان شن گیر کرده
_______________
پريا پاسخ ميدهد :
پس باید امروز اومده باشه دیگه.
مارس 16th, 2009 at 2:02 ب.ظ
دوشنبه 26 اسفند1387 ساعت: 14:2
یاد زنان کوچک افتادم اونجا که پسره میگه نگاه کردن به چهره شما در کنار مادرتون مثل نگاه کردن به یه تابلوی قشنگه حتما شماها هم اینجورین دیگه
_______________
پريا پاسخ ميدهد :
جان؟ متوجه نشدم!توضیح میدی؟!
مارس 16th, 2009 at 3:08 ب.ظ
دوشنبه 26 اسفند1387 ساعت: 15:8
سلام….
خواهر واقعا فکر نمی کردم آی کیو سرکار علیه در حد فنچ باشه…..خداوکیلی من نگفتم گذاشتمت سرکار؟(تو اون نظر بازیه!)……بنده کلا همکاری با شخص سخیفی چون ساسی مانکن رو تکذیب می کنم…..خداوکیلی به من میاد قیافم انقزه زاقارت باشه؟!!!!!
_______________
پريا پاسخ ميدهد :
چرا گفتی سر کاریه. اما دیدیم سوژه ندارم گفتم کی از تو بهتر بالاخره چراغی که به خونه رواست به مسجد حرومه دیگه
والا فک کنم مبین ساسی اینا بهتر باشه تا شما. البته شما هم خوبینا، اما اون یه چیز دیگست
مارس 16th, 2009 at 4:56 ب.ظ
دوشنبه 26 اسفند1387 ساعت: 16:56
برادر مبین سخت نگیر اینم خیلی نازه بنده خدا
مارس 16th, 2009 at 5:16 ب.ظ
دوشنبه 26 اسفند1387 ساعت: 17:16
ناز بودن که البته…….این هم که دستشه دامن عمه اش است!!……راستی خواهر پریا یه اشتباهی رخ داده…..چراغی که به مسجد رواست به خانه حرام است(مرام فردینی و ایرانی جماعت اینا!!)
مارس 16th, 2009 at 10:03 ب.ظ
دوشنبه 26 اسفند1387 ساعت: 22:3
چرا وبلاگ آرام باز نمیشه؟
_______________
پريا پاسخ ميدهد :
خواهر وبلاگش رو حذف کرده احتمالا. این پیام مال زمانیه که وبلاگت رو حذف کنی