بنشین بر لب جوی و گذر عمر ببین
۳شب پشت سر هم هست که به حافظ تفال میزنم و ار 3شب هم یه نیت میکنم. قبلا هم گفتم که به حافظ خیلی معتقدم. نیتم مربوط به رنگ سبزه. جالبه که تو این ۳شب همش یه غزل رو بهم جواب میده. همونی غزلی که توش میگه “بنشین بر لب جوی و گذر عمر ببین” و بعدشم میگه صبر داشته باش و تحمل کن.
تا حالا پیش نیومده بوده که اینطوری بهم جواب بده. شده بوده که یه نیت رو چند بار، در زمانهای مختلف کرده باشم، اما هر بار هم جوابای مختلفی بهم داده. خدایا خودت حق رو به حقدار بده.
سرعت اینترنتم شده عین Dial Up. به سختی وارد بلاگفا و Yahoo Mail یا Gmail میشم. SMS هم که تعطیله. چی می خواد بشه آخرش؟؟؟
دیروز تو مترو تو راه دانشگاه بودم که بروبکس زنگ زدن که نیا و امتحانا تا شنبه کنسل شده. ظاهرا شیشه های دانشگاه بطور یهویی(!!!) خودشون شکستن.
دیروز بابای خان جون شناسنامه ش رو گرفت. حالا بچمون هم اسم داره و هم هویت داره. اما همچنان خان جون Nickname شه. اسمش رو گذاشتن “پانیا” به معنی محافظ و نگهدارنده…دلم داره پر میزنه که بقلم بگیرمش و بچلونمش.
7 پاسخ به “بنشین بر لب جوی و گذر عمر ببین”
ژوئن 16th, 2009 at 7:05 ب.ظ
سه شنبه 26 خرداد1388 ساعت: 19:5
سبز سبزم ریشه دارم…
نمی دانم خوب هست یا نه ولی من به جناب حافظ اعتقاد ندارم…
(برعکس خواهرم مثل شماست آب می خواهد بخورد فال حافظ می گیرد)
سرعت اینترنت و پیامک بدلیل مسائل امنیتی است که نویز می اندازند
خدا عاقبت ما را به خیر کند… (آمین)
اسم خان جون را به شما تبریک می گویم (رقیب سر سخت خاله جون!!!)
_______________
پريا پاسخ ميدهد :
این یه عقیده شخصیه که کسی دوست داشته باشه یا نه. اما منم اونطوری نیستم که آب می خوام بخورم بدوام پیش حافظ. برای مواردی که برام مهمه میرم پیشش.
در جریان هستیم.
ممنون…اما چرا رقیب؟(تورو خدا به من نگین خاله جون. اصلا تصمیم ندارم که پانیا بهم بگه خاله…بهش یاد میدم که بهم بگه پریا)
ژوئن 16th, 2009 at 11:42 ب.ظ
سه شنبه 26 خرداد1388 ساعت: 23:42
پانیا؟ چه اسم قشنگی
همه چی قعطه فقط مونده بی بی سی که اونم از اینترنت میگیرم دنبال یه خبر عین چی میگردما
با ابن وضع که امتحان برگزار نمیشه من دارم دیوونه میشم مردمو دارن میکشن اخه به چه حقی؟؟
_______________
پريا پاسخ ميدهد :
ممنون
مال ما قطعه اونم
به همون قیمتی که بهمون گفتن خریم
ژوئن 17th, 2009 at 1:57 ب.ظ
چهارشنبه 27 خرداد1388 ساعت: 13:57
آخی خان جون پانیا خوبه؟ من "پا"ش رو درست حدس زدم
راستی خاله پریا من یادم مونده که به شما نگم خاله هاااااا
عکس اون فقسلی رو هم بذارید لطفاً
دلم آب شد که هیچ
مردم از فضولی
_______________
پريا پاسخ ميدهد :
یعنی چی پاش رو حدس زده بودین؟؟؟؟؟؟
مرسی "برادر" که یادت مونده (آیکون این به اون در)
ازش فیلم دارم. عکس نمیذارن تو بیمارستان بگیرن. بخاطر اشعه. بیادش حتما میذارم.
ژوئن 17th, 2009 at 1:59 ب.ظ
چهارشنبه 27 خرداد1388 ساعت: 13:59
من یکی که رنگی نیستم اعصابم خورد شده وای به حال طرفداراش
_______________
پريا پاسخ ميدهد :
ای بابا(آیکون پریا در حال تاسف و سوز و گذاز)
ژوئن 17th, 2009 at 11:43 ب.ظ
چهارشنبه 27 خرداد1388 ساعت: 23:43
ـ ما هم تحمل میکنیم، نگران نباش! توکل به خدا …
ـ اینترنت من که مثل Dial Up هم کار نمیکنه!! رسماً تعطیل کرده خودش رو!!!
ـ امتحانای ما که خدا رو شکر افتاد 15 شهریور ماه و فعلاً میتونیم تمرکز کنیم روی کتک خوردن و کشته شدن!!!
ـ پانیای عزیز رو از طرف من ببوس و بچلونش اما به جای اینکه بقلش کنی از طرف من بغلش کن!!
_______________
پريا پاسخ ميدهد :
15 شهریور؟؟؟ چه خبره مگه؟
منظورم منم همون بغل بود
ژوئن 19th, 2009 at 7:58 ب.ظ
جمعه 29 خرداد1388 ساعت: 19:58
«پا»ش–> اون اسمی که من فکر می کردم اولش «پا» داشت ولی پانیا نبود!!!!
_______________
پريا پاسخ ميدهد :
آها….چی فکر کرده بودین برادر؟ پارمیدا؟پادمینا؟
ژوئن 20th, 2009 at 12:35 ب.ظ
شنبه 30 خرداد1388 ساعت: 12:35
پارمیدا که جوات شد رفت
_______________
پريا پاسخ ميدهد :
جدی فکر کردی ما این اسم رو تو فکرمون داشتیم؟ نه ه ه ه اصلا