نشسته بر سر در خزینه
دیشب من و مامانم رفتیم فیلم “هر شب تنهایی”… همش یاد پارسال بودیم که رفتیم مشهد و مامانم نذر کرده بود برای شفای خواهرم. فیلمش رو اگر ببینین اصلا ضرر نمیکنین. مخصوصا این روزا هم که سینماها کلی خلوتن و اگر برین سانس نیمه خصوصی هست. سالن که خلوته خیلی خوبه، چون وسط فیلم دیگه صدای خش و خووش چیپس و پیسسس باز کردن قوطی نوشابه از ردیف پشتی نمیاد که بره رو اعصاب آدم.
بیرون یک سوزی می اومد که نگو; انگار کن سوز گدا کش! با اینکه لباسمم گرم بود، سرما تو جونم رفته و از صبح که پاشدم چنتایی عطسه کردم و زیاد میزون نبودم امروز. عصریه یه سوپ برای خودم درست کردم و هرچی از تو فریزر و آشپزخونه پیدا کردم ریختم توش. اونو که خوردم بیهوش شدم و یه ۲ ساعتی خوابیدم حسابی. الان بهترم و یه ذره گرمم شده تازه. با اینحال باطری لپ تاپ که گرمه رو چسبوندم به خودم. کاش بجای این سوزه یه برف یا بارون حسابی بیاد که هوا کم سوزتر بشه و بشه یه برف بازی حسابیم بکنیم! شنیدی خدا جون؟
چرا وقتی میشینم عین بچه آدم درس بخونم تموم اون کارایی که باید انجام بدم میان تو ذهنم و همون موقع هم هوس انجام دادنشون رو میکنم؟ انگار موقع عادی رو ازم گرفتن. بعدش که کلی وقت خالی دارم به کلی یادم میره که باید چی کارا کنم.
کسی کتاب خوب میشناسه که بهم معرفی کنه؟ ترجیحا رمان نباشه. لطفا تا قبل از یکشنبه معرفی کنید که بعد از اون حکم “نیش دارو بعد از مرگ سهراب” رو داره.
این هفته کلی برنامه و فکر و کارو بار دارم! …
جمعه عصر نوشت: همین دیشب بود که اینجا رو آپ کردم و به خدا گفتم برف بیار. دمش گرم که گوش کرد به این زودی.
9 پاسخ به “نشسته بر سر در خزینه”
ژانویه 29th, 2010 at 10:45 ق.ظ
جمعه 9 بهمن1388 ساعت: 10:45
سلام
اوهوم.وبم هک شده بید.خیلی باحاله.ببخشید اگه سر نزدم و سر زده سر زدم!…بذار به حساب سرشلوغیان شدنم….خواهر مسی چطوری باباجان؟!….در سلامتی کامل به سر می بری؟!
_______________
پريا پاسخ ميدهد :
پس هک شدی. اولش فکر کردم خودت یه چیزی نوشتی و …
سرت شلوع شده؟ خیره ایشالا. کی هست حالا؟ کی به سلامتی مراسمتونه؟ ماها که هستیم حتما، نه؟
ژانویه 29th, 2010 at 4:43 ب.ظ
جمعه 9 بهمن1388 ساعت: 16:43
beine ye most adame siah vaghti toe sefido didam baram kheili ………… goftma bedoone to nemishe zendegi kard. akhe adam k bekesi alaki shokolat nemide!!!!!!!!!!!!!
_______________
پريا پاسخ ميدهد :
بخاطر همین چیزاست که میگم میشناسمت دیگه.
یادکه چند روز پیشا گفتی می خوایی یه چیزایی بگی. نمیگی؟
ژانویه 29th, 2010 at 11:43 ب.ظ
جمعه 9 بهمن1388 ساعت: 23:43
khob goftam dige……………. DOOOOOOOOOOOOOOOOSEEEEEEEEEEEEEET DAAAAAAAAAAAARAAAAAAAAAAAAMMMMMMMMMMMMMMMM
_______________
پريا پاسخ ميدهد :
فیلم هندی زیاد میبینی؟
ژانویه 30th, 2010 at 12:39 ق.ظ
شنبه 10 بهمن1388 ساعت: 0:39
مبین رو نیگا
چه طوری برادر؟؟من خوبم برادر جان :دی
من خودم فهمیدم هک شدی من من من :دی
_______________
پريا پاسخ ميدهد :
حالا خوبه من خودم بهت گفتم برادر مبین هک شده ها[جشمک]
ژانویه 30th, 2010 at 12:41 ق.ظ
شنبه 10 بهمن1388 ساعت: 0:41
آی بدم میاد از این صدای چیپس و پفک آ بدم میاد
من همچین با غیض یارویی که بخواد تو سینما بخوره رو نیگا میکنم گیر کنه تو حلقومش :دی
_______________
پريا پاسخ ميدهد :
من که یه بار چند سال پیش با من رفته بودیم سینما پسره پشت سرم هی خش خش میکرد. دوبار نگاهش کردم و هیچی تگفتم. بار سوم کیسه چیپسش رو گرفتم انداختم تو سطل و نشستم سر جام. تا آخر فیلم پسره رفته بود تو صندلیش و منم با آرامش فیلمم رو نگاه کردم
ژانویه 30th, 2010 at 12:42 ق.ظ
شنبه 10 بهمن1388 ساعت: 0:42
حکایت تو کی؟ها؟کی؟ بیا در گوشم بگو :دی
_______________
پريا پاسخ ميدهد :
با منی؟
ژانویه 30th, 2010 at 12:45 ق.ظ
شنبه 10 بهمن1388 ساعت: 0:45
یه کتاب هست نسل ایکس مال عبدالمحمد کاظمی پور نشر نی قیمت 2000 :دی
کتابه تو زمینه جامعه شناسیه درباره نسل جوان ایرانی یه سری آمار و نمودارم داره که خیلی جالبه
_______________
پريا پاسخ ميدهد :
اسمش رو شنیدم و قبلا یه چیزایی در موردش خوندم. مد نظر خودمم بود….اما ممنون
من هی میگم هیچکس جر خواهر مسی منو دوست نداره کسی باور نمیکنه
ژانویه 30th, 2010 at 1:34 ق.ظ
شنبه 10 بهمن1388 ساعت: 1:34
بله دیگه اونقت من جریان این خزینه رو نفهمیدم هنووووووووووووز
_______________
پريا پاسخ ميدهد :
جونتون سلامت آقای آرام
فوریه 2nd, 2010 at 12:50 ب.ظ
سه شنبه 13 بهمن1388 ساعت: 12:50
بیا … شما میدونی من دلم برف میخواد … من برف ندیده !!!! بی خبر !!! آخه چطوری دلتون میاد !!!
_______________
پريا پاسخ ميدهد :
چه تفاهمی داریم ما امردادیا