|
دونه دونه همه رو میارم جلو. خاک 20 ساله روشون رو فوت میکنم، نگاهشون میکنم و …
تو ذره ذره ی این خاکها کلی حرف ه. حرفایی که هر کدومشون یه دنیا حرف تو دلشون جا مونده. فوتشون که میکنم صدای همشون باهم در میاد و تو سرم ولوله ای بپا میشه.
صداهاشون رو نمی تونم تحمل کنم، اما بازم دارم دونه دونه همشون رو میارم جلو و …
|
+ نوشته شده در ;پنجشنبه هفدهم تیر 1389ساعت;6:28 بعد از ظهر; توسط;papary; |;
این پست
در پنجشنبه, 8 جولای 2010 ساعت 6:28 ب.ظ ارسال شده است و مربوط به موضوع روز نوشت هام, نوشته هاي قديم پپري در بلاگفا.
می باشد . شما می توانید با RSS 2.0 نظرات این پست را دنبال کنید.
Both comments and pings are currently closed.
|
جولای 8th, 2010 at 6:29 ب.ظ
پنجشنبه 17 تیر1389 ساعت: 18:29
اول بگم
دوووووووم
_______________
پريا پاسخ ميدهد :
مگه بلد نیستی اعداد رو بشمری؟
جولای 8th, 2010 at 6:30 ب.ظ
پنجشنبه 17 تیر1389 ساعت: 18:30
دوم بگم که اول شکسته بندی کردم
_______________
پريا پاسخ ميدهد :
چه هنرهایی داری ماشالا… اما اعداد رو اول یاد بگیر بعد
جولای 8th, 2010 at 6:32 ب.ظ
پنجشنبه 17 تیر1389 ساعت: 18:32
سوم
اهم اهم
اهم
هی فوت میکنی
سرفم گرفت
بزار دو کلوم ما حرف حرف بزنیم
اهم اهم اهم اهم
خوب بابا فوت میخوای بکنی ببر بیرون توی حیاط بشین فوت فوت بازی کن
حالا اینا چین نشستی فوت فوتشون میکنی
همه اون کتابایین که خریدی بخونی اما فقط نیگاشون کردی؟؟؟
_______________
پريا پاسخ ميدهد :
فوت فوت بازی با آب و کف بود نه …
جولای 8th, 2010 at 6:34 ب.ظ
پنجشنبه 17 تیر1389 ساعت: 18:34
اهی
خاکها از آب و کف بلند میشن؟؟؟
_______________
پريا پاسخ ميدهد :
شما بچگی هاتون چطوری فوت فوت بازی میکردین؟
جولای 8th, 2010 at 6:44 ب.ظ
پنجشنبه 17 تیر1389 ساعت: 18:44
پریا؟؟جریان چیه؟؟؟
_______________
پريا پاسخ ميدهد :
چیزی نیست عزییییزم
از جایی نوشتم اینو
جولای 8th, 2010 at 7:42 ب.ظ
پنجشنبه 17 تیر1389 ساعت: 19:42
اگه آدم یه بار بشینه و فوت کنه، حتی اگه از زور سرفه سیاه بشه، بازم خوبه
ولی به شرطی که یه بار باشه ها
_______________
پريا پاسخ ميدهد :
نفسه مهمه که تا کجا بتونه فوت کنه
جولای 8th, 2010 at 7:52 ب.ظ
پنجشنبه 17 تیر1389 ساعت: 19:52
اول
جولای 8th, 2010 at 7:52 ب.ظ
پنجشنبه 17 تیر1389 ساعت: 19:52
نفسه که مهمه
ولی ما هم میدونیم تو کم نمیاری!
بازم اگه فوت خواستی بگم بروبچ بیان فوت کنن آنچنان که خاطره ها و حرفها و دفتر خاطرات ها و اینا و کلا همه چی فنا بشه!
جولای 8th, 2010 at 8:25 ب.ظ
پنجشنبه 17 تیر1389 ساعت: 20:25
منم فوتم خوبه ها
بيام؟
اينقدر نفس دارم كه حتي يه بار ميخواستن به عنوان سوت قطار استخدامم كنن
حالا بيام؟
_______________
پريا پاسخ ميدهد :
شما فعلا با غم باخت آلمان کنار بیایین تا به فوت برسین
جولای 8th, 2010 at 8:42 ب.ظ
پنجشنبه 17 تیر1389 ساعت: 20:42
وقتی فشارهای زندگی تو را محاصره کرد با آب سرد دوش بگیر،
این کاریه که ژاپنی ها انجام میدن برای آرام کردن خودشون
_______________
پريا پاسخ ميدهد :
جولای 8th, 2010 at 9:05 ب.ظ
پنجشنبه 17 تیر1389 ساعت: 21:5
تصمیم داری همون چیزایی رو که فکر میکنم بنویسی آیا؟
_______________
پريا پاسخ ميدهد :
ای همچین…
جولای 9th, 2010 at 12:39 ق.ظ
جمعه 18 تیر1389 ساعت: 0:39
از بس فوت کردی جلوم خاک بلند شد نشد اول بشم!!!
در نتیجه آخر شدم
_______________
پريا پاسخ ميدهد :
حالا مونده تا شام
جولای 9th, 2010 at 10:19 ق.ظ
جمعه 18 تیر1389 ساعت: 10:19
من با آب و كف فوت فوت بازي ميكردم
اما ازش خاك بلند نميشد
ديگه اينكه اوووووول
دووووم
سوووووم
:دي
_______________
پريا پاسخ ميدهد :
چه بازیایی میکردین شما!!!!
اصلا شما خود نمره 20
جولای 9th, 2010 at 11:01 ق.ظ
جمعه 18 تیر1389 ساعت: 11:1
این مسیح چرا اینقدر فعال شده؟؟.
مسیح چرا شیطنت میکنی؟؟حال کمند خانوم خوبه؟؟؟
_______________
پريا پاسخ ميدهد :
کمند کیه؟
کچل رو حرفشو زدیم اونروز
جولای 9th, 2010 at 11:41 ق.ظ
جمعه 18 تیر1389 ساعت: 11:41
بعضی ها با حرف هایشان تو را ناامید و افسرده می كنند از اینگونه افراد باید فاصله گرفت و كوشید تا همیشه چراغ امید را در دل خود روشن نگهداشت بدون این چراغ زندگی افسرده خواهد بود.
_______________
پريا پاسخ ميدهد :
جولای 9th, 2010 at 11:43 ق.ظ
جمعه 18 تیر1389 ساعت: 11:43
امیدوارم روزی بتوانم بهترین شعر زندگیم را برای تو بسرایم
و تقدیم تو كنم گرچه كه یقیین دارم كه می دانی
نه تنها اشعارم كه تمام هستی ام وجودم تقدیم به توست
تو الهام بخش بهترین ابیات شعرهای منی
وقتی اولین سلام نخستین دیدار
ملتهب ترین نگاه را به یاد می آورم
آن زمان كه با نگاهی معصومانه با لبخندی كودكانه
و با صداقتی شاعرانه دستهایم را فشردی
و آن زمان را كه شوق هر روز دیدنم
و هر روز دیدنت آرامم می كرد …
آه ! افسوس كه چه زود گذشت. باور می كنی ؟
باور كن كه لحظه لحظه اندیشیدن به تو
حتی با اینهمه فاصله و درد
خون زندگی ،عشق به زندگی ،
عشق به بودن را دررگهایم به جوش می آورد!
باور كن كه هنوزهم دوست دارم
كودكانه بی پروا صادقانه عاشقانه دیوانه وار
بگویم دوستت دارم بگویم ازازل تا به ابد
عاشقانه ودیوانه واردوستت دارم
گرچه گفتن و شنیدنش راازمن دریغ می كنی
می هراسی می گریزی
اما من هنوز هم دوست دارم كه بگویم دوست دارم …